جنگ و پاییز
جنگ پاییز می ایند و میروند . بلاتکلیفی ها می مانند. و ادم ها در این مقطع های سرگردان ، شکل میگیرند ، ظاهرا جشن رنگ است .در لباس مرگ هزاران برگ. عجول و گذرا با این فرق که طبیعت میتواند تخریب ها را ترمیم کند و انسان تا نسل ها گرفتار اسیب همان برهه گذرای بلا تکلیفی است. بی امید بی هدف بی مسئولیت. ادم های درگیر شده در جنگ ، دل نبستن را می اموزند. دل بریدن را میاموزند .بی ثباتی ، محور زندگی شان میشود . بی هدف بی امید بی فردا . مثل مردم درگیر انقلاب . مثل ما ، حاصل انقلاب و جنگ.
سرشت جنگ ویران گریست ، نا گزیر
هیچ سربازی خصوت شخصی با سرباز دشمن ندارد . میشود که یک ساعاتی بین دو حمله با هم دوست باشند . ارمان ها اما، ارمانها ستیز و دشمنی میسازند ،ارمان ها میجنگند ، سرباز ها کشته میشوند جنگ ویران گر است سرشته شده با خشونت ، در هیج جنگی زمین اباد نمی شود’، جنگ میاید ویران میکند وزمین سوخته میماند ، با جان های سوخته و خاکستر جسم هایی که هیچ خصومتی با هم نداشتند و ادم هایی که برای توجیه این ویرانی به خودشان دروغ میگویند، وطن دین مرز دشمن ، تا دروغ بزرگ را بسازند.مردم را به باور برسانند