ایرانشناس تاجیک: باید خط فارسی را زنده کنیم
(بخش پایانی)
گفتوگو اسفندیار آدینه با صفر عبدالله درباره هویت ایرانی و تاجیکی
——————————–
فکر میکنید، امروز وضع زبان چگونه است «در این بخش از ایرانزمین»؟
وضع زبان ما، بدبختانه، به نظر من بسیار بسیار بد است و من که دیروز در خیابانهای دوشنبه میگشتم، چند جا واقعا گریه کردم. مثلاً، در چهار دانشگاهتان در دیوار نوشته است که «مرکز روسی.» شما معنای چنین حرفی را میفهمید که چه است؟ من نمیفهمم. چه معنی دارد «مرکز روسی»؟ ما در زبان فارسی چنین جملهای نداریم. دست کم «مرکز آموزش زبان روسی» بگویند یا مثلاً «مرکز فرهنگی روسیه» بگویند. ولی چیزی که اینها میگویند، من متوجه نمیشوم.
مثلاً، وقتی من تلویزیونهای دوشنبه را میبینم و گوش میکنم به مرض گوش گرفتار میشوم. این قدر گوشخراش است! نطاقها (مجریها) به حدی با لهجه خانوادگیشان صحبت میکنند و تلفظشان غلیظ است که دیگر نشانی از زبانی که بود، نیست. زبان صدرالدین عینی، همان زبانی که سعیدی سیرجانی در پیشگفتار «یاداشتها»ی عینی گفته بود که «یادی از زبان ابوالفضل بیهقی میکند»، کو آن زبان؟؟؟ نمیبینیم! یعنی زبان بسیار خراب است و من چاره را فقط در یک چیز میبینم که من حدود سی و اند سال هم در این باره میگویم و مینویسم، حدود چهل سال. یگانه راهی که ما باید از این بدبختیها رهایی یابیم، این است که از دستدادههای خود را دوباره احیا کنیم. یکی از دستدادههای ما خط فارسی است که به زور با دستور استالین از ما ربودند و بر سر ما خط روسی را تحمیل کردند. این خط یک دیوار چین میان ما و همزبانانمان است.
برخی از منتقدان استاد عینی او را هم به داشتن نقشی در تبدیل خط در تاجیکستان متهم میکنند. شما در این باره چه نظری دارید؟
نه، استاد عینی هیچ نقشی نداشتند و هیچ کاری هم نمیتوانستند بکنند. هیچ کسی در مقابل استالین نمیتوانست کاری بکند. خیلی کسان کُشته شدند و خدا را شکر که استاد عینی زنده ماندند. ولی استاد عینی تا دم مرگ با خط روسی یک جمله هم ننوشتند و (این خط را) نپذیرفتند. همیشه با خط فارسی مینوشتند و این را همه میدانند.
یگانه راهی که ما باید از این بدبختیها رهایی یابیم، این است که از دستدادههای خود را دوباره احیا کنیم. یکی از دستدادههای ما خط فارسی است که به زور با دستور استالین از ما ربودند و بر سر ما خط روسی را تحمیل کردند. این خط یک دیوار چین میان ما و همزبانانمان است.
اما در امر ساده کردن زبان چه نقشی داشتند؟ چه فکر میکنید؟
واقعا زبان را در آن دوره باید ساده میکردند. شما اگر زبان اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ را خوانده باشید، این زبانی بود که اگر در یک صفحه ۸۰ واژه باشد، از آن ۷۹ تایش عربی بود. خیلی بدردنخور بود. اکنون هم در تهران خیلی عاشق عربی هستند. ما دو چیز را باید همیشه در نظر بگیریم. حساب اسلام جداست، حساب عرب جداست. ما مسلمان هستیم، ولی عرب نیستیم. ما ایرانی هستیم و زبانمان فارسی است یا تاجیک هستیم و زبانمان فارسی است. باید تنها در جایی واژههای عربی را به کار بریم که برابر فارسیاش را نداشته باشیم. مثلاً، وقتی که در ایران میگویند که «هزینههای ایاب و ذهاب»، من مغزم خراب میشود. در صورتی که ما میتوانیم به آسانی بگوییم «رفت وآمد»، چرا رفت و آمد نگوییم؟ متوجه هستید که چه میخواهم بگویم؟
در تاجیکستان هم وضعیت همین است. تاجیکستان دستورزبان بسیار خرابی دارد که بر اساس دستورزبان روسی نوشته بودند و اکنون باید کاملاً دگرگون. مهمترین چیز در این راه که باید از آن آغاز کرد، زنده کردن خط است. من حدود چهل سال است در این باره میگویم و مینویسم، ولی متأسفانه، این برخی را از یک گوششان وارد میشود و از گوش دیگرشان خارج میشود. ولی نمیدانم کی، دیر یا زود، مطمئن هستم که ملت ما باید خودش را بشناسد و این کار را انجام بدهد. زمانی که خط احیا شد و مردم توانست ادبیات فارسی را بیشتر بخواند و با همزبانانش معاشرت بیشتر داشته باشد، خواه ناخواه خیلی از مشکلات برطرف خواهد شد.
در تهران خیلی عاشق عربی هستند. … باید تنها در جایی واژههای عربی را به کار بریم که برابر فارسیاش را نداشته باشیم. مثلاً، وقتی که در ایران میگویند که «هزینههای ایاب و ذهاب»، من مغزم خراب میشود. در صورتی که ما میتوانیم به آسانی بگوییم «رفت وآمد»، چرا رفت و آمد نگوییم؟
فکر میکنید چه مشکلاتی در این زمینه وجود دارد؟
مانع تنها سیاسی است و معرفت سیاسی و معرفت فرهنگی، چون متأسفانه، معرفت هر قدر پایین باشد، درک این مسئله به همان اندازه دشوار است.
برخیها میگویند که برای گذار از یک خط به خط دیگر مبلغ زیادی لازم است؟
این یک حرف پوچ است. ببینید، مسائلی هست که به سرنوشت یک قوم یا ملت مربوط است، اینجا نباید درباره مسائل اقتصادی اندیشه کرد. وقتی یک خط هزار و چهارصدساله ما را از بین بردند، هیچ کس در این باره فکر نکرد! یک خط هفتاد و اندساله را ما میخواهیم به جایش خط خودمان را برقرار کنیم، میگویند مبلغ نیاز داریم. آ، چه مبلغی؟ باید برنامهریزی جدی صورت بگیرد و این کار یک روز و دو روز نیست، در حدود پانزده سال یا بیست سال، از سال اول شروع کنند و آهسته آهسته، نرمک نرمک، اندک اندک یک مرحله را طی کنند و خط را برقرار کنند. تمام همسایگان ما خطشان را عوض کردند. ازبکها عوض کردند، آذریها عوض کردند، خوب، ما چرا نکنیم؟
فکر میکنید آیا آنها موفق شدند در تبدیل خطشان؟ آیا خط جدید برای آنها هیچ فایدهای آورد؟
من فکر میکنم، هر کدامی از آنها هدف داشتند و به اهدافشان رسیدند. مثلاً، در ازبکستان دو هدف داشتند که خط را عوض کنند: نخست، با این راه میخواستند با فارسیزبانان کشورشان کاری کنند که دیگر نتوانند با تاجیکان اینجا ارتباط داشته باشند. به این هدف رسیدند. دو، آنها میخواستند که به ترکیه نزدیک شوند و نزدیک هم میشوند. همه چیز هدف دارد و هدفهای آنها سیاسی بود. ما باید هدف ملی داشته باشیم. ما باید خوب بیندیشیم که فردا راه ما کجاست، کجا باید برویم، به چه کسی باید اتکا کنیم. من فکر نمیکنم که نزدیکتر از ایران برای ما کسی باشد. من فکر نمیکنم که نزدیکتر از تاجیکان افغانستان برای ما خویشی باشد در دنیا. خوب، اینها که چندین مراتبه تعدادشان از ما بیشتر است، از آن خط استفاده میکنند، چرا ما باید حتماً خط روسی را حفظ کنیم؟ این معنای آن را ندارد که زبان روسی را ما باید از یاد ببریم. بنده که خیلی از کتابهایم را به زبان روسی مینویسم. من خیلی دوست دارم که ملت ما هم روسی و هم چند زبان دیگر را فرا بگیرد. ولی زبان آموختن و خط ملی را برقرار کردن یک چیز نیست. هیچ ضرری ندارد برای زبانآموزی.
تاجیکستان دستورزبان بسیار خرابی دارد که بر اساس دستورزبان روسی نوشته بودند و اکنون باید کاملاً دگرگون. مهمترین چیز در این راه که باید از آن آغاز کرد، زنده کردن خط است.
اما از بس میلیونها نفر از مردم ما در روسیه مهاجر هستند، شاید دولت هم به این خاطر نمیخواهد که مردم ممکن است یواش یواش از حوزه فرهنگی روسیه دور شوند؟
این ظاهر قضیه است. چگونه میتوانند دور شوند؟ این میلیونها فرزندان ما که در روسیه هستند، بدبختانه، در آنجا هم روسی را یاد نگرفتهاند. به جای این که این حرفها را اندیشه کنیم، به آنها زبان روسی را خوب یاد بدهیم، بعداً بفرستیم به کشور خارجی. من جانبدار آن هستم که زبان روسی را هم خوب فرا گیرند، چنانکه قبلاً در زمان شوروی بوده. ولی احیای خط ملی با آموختن زبان روسی هیچ ارتباطی ندارد. این را تنها آدمهایی ارتباط میدهند که میخواهند بهانهای بسازند. من هیچ ارتباطی نمیبینم. یکی از نگرانیهای این جامعه این است که گویا عقیدههای اسلامی از طریق خط فارسی انتشار مییابد؛ اما این فکر سادهلوحانهای است. من خیلی از مسیحیان را میدانم که خطشان فارسی است، اما این عقیدهها را پهن نمیکنند! این اندیشهها بیپایه است! این خط ملی ماست و زبان ما تنها در چارچوب این خط میتواند خود را خوب احساس کند.
البته، گذار به خط فارسی در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰ یکی از اهداف فرهنگیان بود و وقتی که قانون زبان تصویب شد، در برنامههای مربوط به دولتی ساختن زبان هم این هدف مطرح شده بود که میبایست در طول ده سال به خط فارسی گذریم. اما نشد. فکر میکنید، چرا نشد؟
خوب، جنگ برادرکشی که در کشور ما رخ داد و کشور را ترک کردن تعداد زیادی از فرهنگیان و کشته شدن ۱۸۰-۲۰۰ نفر از فرهنگیان نامور کشور، همه اینها اثرگذار بود. این کار ساده نبود. میتوان درک کرد که کشور مدتی به خاک و خون کشیده شد و این کار زمان میخواست و این بود که به تأخیر افتاد. من امیدوارم که مسئولین کنونی جمهوری تاجیکستان، حد اقل مشاورانشان، اگر منصف باشند، توضیح میدهند و میفهمانند که این کار جز به سود ملت ما نیست.
ما باید هدف ملی داشته باشیم. ما باید خوب بیندیشیم که فردا راه ما کجاست، کجا باید برویم، به چه کسی باید اتکا کنیم. من فکر نمیکنم که نزدیکتر از ایران برای ما کسی باشد. من فکر نمیکنم که نزدیکتر از تاجیکان افغانستان برای ما خویشی باشد در دنیا. خوب، اینها که چندین مراتبه تعدادشان از ما بیشتر است، از آن خط استفاده میکنند، چرا ما باید حتماً خط روسی را حفظ کنیم؟
فکر میکنم، شما نیز در زمان جنگ داخلی از تاجیکستان بیرون رفتید؟
نه، من سال ۱۹۷۹ از تاجیکستان رفته بودم که آن وقت جنگی نبود. من در دانشکده ادبیات مسکو استاد دانشگاه بودم. البته، سال ۱۹۹۲ آمدم و تنها یک سال اینجا بودم.
به هر حال، میخواستید که اینجا بمانید آن زمان، نه؟
من آمده بودم و در پژوهشگاه خاورشناسی کار میکردم. اما بعد از آنکه من یکی از افراد معتمد نامزد ریاستجمهوری «دولت خدانظر» بودم و ما انتخابات را باختیم، یک سلسله حوادثی رخ داد که باعث شد خیلی از فرهنگیان روند. من هم دوباره برگشتم.
گفتید «باختیم». آیا در واقع در آن انتخابات باختید یا فکر میکنید تقلبی صورت گرفت؟ چه نظری دارید در این مورد؟
منظورتان چیست؟ خوب، رسماً ما باختیم، ولی الآن و آن زمان هم فکر میکردیم که نباختیم و باید دور دوم انتخابات برگزار میشد. تفاوت میان دولت خدانظر و رحمان نبیاف تقریباً دو درصد بود. ولی متأسفانه یک هفته اعلام نکردند و بعد اعلام کردند که آقای نبیاف ۵۸ درصد از آراء را دریافت کرده است. خوب، این باعث ناراحتیها شد و بعد هم اتفاقاتی روی داد که من چون در امور سیاسی دخالت نمیکنم، نمیخواهم در این باره توضیح بدهم. من هیچ وقت علاقهای به سیاست نداشتم و آن زمان هم در برنامههای «رستاخیز» شرکت میکردم، چون هدفش احیای خط فارسی، احیای زبان فارسی و احیای هرچه در زمان شوروی از دست داده بودیم، بود و ما هم آن وقت جوان و رومانتیک بودیم و فکر میکردیم که بسیار کارها را خیلی به سادگی میتوانیم انجام بدهیم.
یکی از نگرانیهای این جامعه این است که گویا عقیدههای اسلامی از طریق خط فارسی انتشار مییابد؛ اما این فکر سادهلوحانهای است. من خیلی از مسیحیان را میدانم که خطشان فارسی است، اما این عقیدهها را پهن نمیکنند! این اندیشهها بیپایه است! این خط ملی ماست و زبان ما تنها در چارچوب این خط میتواند خود را خوب احساس کند.
حالا چه فکر میکنید؟ آیا بسیاری از آن اهدافی که داشتید، عملی شد یا نه؟
نه، متأسفانه. خیلی از اهداف ما عملی نشد و من امیدوارم که به آهستگی باشد هم، این اهداف ما عملی میشود و ایران هم باید احساس کند که ایرانیان دورافتاده از آن مرز و بوم پشت و پناهی دارند و به مسائل ملی، به مسائل زبان فارسی باید بیشتر بیاندیشند، چون اگر زبان فارسی نباشد، نه ایران است، نه ما هستیم و نه کس دیگری.
فکر میکنید میشد آن زمان جلو جنگ داخلی تاجیکستان را گرفت یا نه؟
من فکر میکنم اگر کسانی میخواستند جلو جنگ را بگیرند، میگرفتند. ولی متأسفانه همین روسیه که هم به این طرف و هم به آن طرف سلاح میداد، کوشش را نکرد. ازبکستان نیز دست داشت. خیلی چیزهای دیگر. من گفتم که نمیخواهم در مسائل سیاسی دخالت کنم، چون در سال ۱۹۹۴ در مصاحبهای در آلماتی گفتم که هیچ گاه نمیخواهم در امور سیاسی دخالت کنم و نکردم، چون نفرتم میآید. به خاطر این که من میخواهم فقط در مسائلی دخالت کنم که در آنجا حقیقت و عدالت و صداقت و صمیمیت باشد. اما در سیاست چیزهایی هست که دور از اخلاق بنده است.
ایران باید احساس کند که ایرانیان دورافتاده از آن مرز و بوم پشت و پناهی دارند و به مسائل ملی، به مسائل زبان فارسی باید بیشتر بیاندیشند، چون اگر زبان فارسی نباشد، نه ایران است، نه ما هستیم و نه کس دیگری.
اما فکر نمیکنید در مسائل فرهنگی و زبان هم سیاست دخالت دارد؟
متأسفانه، اگر ما دخالت نکنیم هم، سیاست دخالت میکند.
به ویژه در مورد گذار به خط فارسی؟
این کار بسیار ساده است. مثلاً اگر رهبر کشور تاجیکستان این کار را بکند، نامش را برای هزارساله هایی در تاریخ ما جاویدانه میکند. با یک دستور میتواند این کار را کند.
قبلاً در متن قانون اساسی واژه «فارسی» در کنار «تاجیکی» در پرانتز وجود داشت، ولی سال ۱۹۹۴ این واژه از متن قانون حذف شد.
بله، در متن قانون اساسی که با تلاش زیاد روشنفکران تهیه شد. بنده نیز در آن بحثها از طریق مطبوعات بسیار فعال بودم و شرکت کردم و برای رسمی شدن زبانمان امضای بزرگترین نویسندگان شوروی سابق را از مسکو جمع آوردم و در اینجا چاپ کردم که استادان میگفتند نقش مؤثری داشت. نام زبان را هم میخواستیم «فارسی» ذکر شود و آن را توی پرانتز اجازه دادند. حتی بعضی از نویسندگان ما که کتابشان به روسی ترجمه میشد، آن زمان مینوشتند که «از فارسی» (ترجمه شده است). خوب، بعد از شروع جنگ داخلی تاجیکستان کسانی پیدا شدند که نام فارسی را از پرانتز هم بیرون آوردند. چه گویم که از آن ناگفتنم به! هر کسی که کمی اندیشه و سواد دارد، میداند که ما اگر میخواهیم به عنوان یک قوم زنده بمانیم، احیای خط و زبان و حتی احیای نام زبانمان مهم است. زبانی با نام «تاجیکی» وجود نداشت و ندارد.
هر کسی که کمی اندیشه و سواد دارد، میداند که ما اگر میخواهیم به عنوان یک قوم زنده بمانیم، احیای خط و زبان و حتی احیای نام زبانمان مهم است. زبانی با نام «تاجیکی» وجود نداشت و ندارد.
البته، در سالهای اخیر بسیاری از مقامهای دولتی از نامهایشان پسوندهای “اف” و “یوف” روسی را برداشتند. فکر میکنید این اقدام چه اهمیتی دارد؟
خوب، ما که همیشه نداشتیم، یعنی نمینوشتیم، بعد از آن که اینها برداشتند، نمیدانیم چه کار کنیم. خوب است که نامهای ملی برقرار شود. چه بدی دارد؟ من فکر میکنم که نامها و فامیلهای ما باید ملی باشند.
در این یک ماه که در تاجیکستان بودید، وضعیت فرهنگ را چگونه دریافتید؟
خیلی دل من میخواهد که بهتر باشد.
آیا شما میخواهید در آینده به تاجیکستان برگردید و کارهایی در این زمینه انجام دهید؟
یکی از دوستان من مقالهای در باره من نوشت و در قزاقستان چاپ کرد که اگر صفر عبدالله در باره کیهان هم نویسد، صد درصد در باره وطنش و در باره زبان فارسی و فرهنگ ایرانی اندیشه میکند. واقعیت همین است. من هر کاری میکنم، مربوط به فرهنگ و تمدن ماست. به نظر من، آمدن و رفتن چندان مهم نیست. از طرفهایی، مرا دعوت هم کردند که برگردم، ولی مهم این است که برای یک پژوهشگر باید شرایط وجود داشته باشد. اگر شما نتوانید در اینجا این کار را انجام دهید، خوب است که در جای دیگری انجام بدهید. در قزاقستان که اکنون وطن دومم شده است، من هیچ مشکلی ندارم. دوستان زیادی دارم و افتخار هم دارم، کار هم میکنم و کارم هم در زمینه فرهنگ و تمدن خودمان است. هم درس میدهم و هم پژوهش میکنم. تصمیم ندارم که برگردم، اما در همایشهای علمی، اگر دعوت کنند، شرکت میکنم، چنانچه در همایشهای ایرانشناسی در سراسر جهان شرکت میکنم.