وحدت وجود در اوپانیشا و گیتا هند
بهعنوان نمونه در «سرّ اكبر» دربارة «برهم» آمده است:
« در اطلاق، مطلقترين مطلقهاست و در قيد مقيدترين مقيدهاست… و آن برهم بيزوال است. پيش، اوست. پس، اوست. چپ، اوست. راست، اوست. بالا، اوست. پايين، اوست. همهجا پر است و هرچه ديده ميشود، همان برهم بزرگ است» .
در عبارت ديگر ميگويد:
و همه عالم از من پيدا شده است و در من ميباشد و در من محو خواهد شد و آن برهمي كه دوم ندارد، او منم. از هر خُردي خُردتر و از هر بزرگي بزرگتر است و همينطور از هر خُردي خُردتر و از هر بزرگي بزرگتر منم. و اقسام عالم گوناگون منم و من قديمم و در همه پر منم و پادشاه منم و عين علم منم. مرا دست نيست و مرا پا نيست و من همچنين قدرت دارم كه در فكر كسي درنيايد. چراكه بيچشم همه را ميبينم و بيگوش همه را ميشنوم و همچنين نورانيام كه مرا هيچكس نميبيند. من همه را ميبينم….
در كتاب گيتا از ديگر كتب عرفاني هندوان آمده است:
آن براهمن اكبر است كه آغاز ندارد و از سرحد وجود و عدم فراتر است. دست و پاهاي او همهجا هست، چشمها و سرها و چهرههاي او در هر سو هست. گوشهاي او به هر سو در همة جهان هست و او به همه محيط است. چنين مينمايد كه همه خواص حواس را دارد و حال آنكه منزه از حواس است. از همه اشيا فارغ است، اما نگاهدار همه اوست… از همه جداست و در اندرون همه است. منزه از حركت است و در حركت است. از غايت لطف در وهم نگنجد. از همه دور است و به همه نزديك. تجزيهناپذير است وليكن چنين مينمايد كه تجزيه شده و در قالب موجودات درآمده است.