آرامش چیست؟
آرامش چیست و در برابر چه کسانی آرام می گیریم . حالات روحی حاکم برآرامش چیست ؟ انواع شیوه هایی که انسان با آن آرام می شود در دیدگاه ارسطو چیست؟
آرامش چیست؟
آرامش چیست
دراین نوشتار نسبتا کوتاه قصد داریم به « آرامش چیست » پاسخی شایسته ارائه دهیم. چون آرام گرفتن ضد خشمگین شدن و خشم ضد آرامش است، باید دید چه حالات روحیی بر آرامش حاکم است، کداماند کسانی که ما در برابر آنها آرام میگیریم و به چه دلایلی، بازگشت به آرامش را باید فرونشانی و تسکین خشم تعریف کنیم.
کسانی که دربرابرآنها آرام میگیریم
اگر ما از کسانی به خشم میآییم که ما را تحقیر میکنند و اگر تحقیر فعلی ارادی است، آشکار است که ما در برابر کسانی آرام میگیریم که به هیچ روی، رفتاری از نوع رفتار آنها ندارند، و اگر دارند غیر ارادی است یا به نظر می آید که غیرارادی است؛ و همچنین در برابر کسانی که نیت آنها خلاف رفتاری است که دارند؛ در برابر همه کسانی که همان رفتاری که با دیگران دارند با خود نیز دارند، زیرا به نظر نمی آید که کسی بخواهد خود را تحقیر کند؛ در برابر کسانی آرام میگیریم که به تحقیری که کرده اند اعتراف میکنند و از آن پشیمان اند؛ چون در پشیمانی که آنها از رفتار خود احساس میکنند نوعی مجازات می بینیم، خشم خود را فرو می نشانیم.
شاهد این معنی را در مجازات کردن خدمتگزاران میبینیم: ما بیشتر آنهایی را مجازات میکنیم که اعتراض میکنند و واقعیات را انکار میکنند، در حالی که در برابر آنهایی که اعتراف میکنند که مستحق مجازات اند، خشم ما فرو می نشیند. دلیل آن این است که انکار بدیهیات بیشرمی است و بیشرمی چیزی جز تحقیر و توهین نیست.
آنچه مسلم است این است که ما اگر کسانی را از ته دل تحقیر کنیم، در برابر آنها هیچ احساس شرم نمیکنیم. ما در برابر کسانی آرام میمانیم که در برابر ما اظهار فروتنی میکنند و با ما مخالفت نمیکنند، زیرا آنها با این کار خود آشکارا به فرودستی خود اعتراف میکنند؛ در هر حال، فرودستان میترسند، و کسی که میترسد تحقیر نمیکند.
گواه اینکه خشم در برابر کسی که اظهار فروتنی کند فرو مینشیند آن است که سگها هم کسانی را که نشسته باشند نمیگزند. همچنین در برابر کسانی آرام میمانیم که چیزی را که ما جدّی میگیریم آنها نیز آن را جدی میگیرند، زیرا به نظر میآید که آنها خود ما را هم جدی میگیرند و ما را تحقیر نمیکنند.
در برابر کسانی آرام میگیریم که بیش از آنکه ما با آنها مهربانی کرده باشیم، با ما مهربانی میکنند.
همچنین در برابر کسانی آرام میگیریم که به لابه از ما درخواست بخشایش میکنند، زیرا خود را در موضع متواضعانهتری نشان میدهند. در برابر کسانی که به هیچ کس یا لااقل به مردمان شریف یا مردمانی مانند ما نه توهین روا می دارند، نه استهزا و نه تحقیر.
به طور کلی برای اینکه ببینیم چه چیزهایی موجب آرامش می شود، باید چیزهای ضد آنها را که موجب خشم میشود بررسی کنیم.
همچنین در برابر کسانی آرام میگیریم که ما از آنها میترسیم و به آنها احترام میگذاریم، تا زمانیکه در این حالت هستیم، خشمگین نمیشویم. زیرا غیر ممکن است که در عین حال هم بترسیم و هم به خشم آییم. در برابر کسانی که کاری از روی خشم کردهاند خشمگین نمیشویم یا کمتر خشمگین میشویم، زیرا به نظر نمیآید که آنها این کار را به قصد تحقیر ما کرده باشند، زیرا هیچ کسی به هنگام خشم تحقیر نمیکند، زیرا تحقیر کردن دردناک نیست، ولی خشم گرفتن دردناک است. همچنین ما در برابر کسانی که به ما احترام میگذارند آرام میگیریم.
حالات روحی حاکم برآرامش
هنگامی که در حالت روحیی ضد حالت روحی خشم هستیم، بیگمان آرامیم، مثلا در بازی، در خنده و در جشن و شادی و کامیابی و خشنودی، و به طور کلی در فقدان رنج و در لذتی که ناشی از توهین به کسی نیست و در آرزویی که معقول و منطق است. به علاوه، هنگامی هم که مدتی از خشمان گذشته باشد و دیگر تحت تأثیر آن نباشیم، آرامیم، زیرا گذشت زمان خشم را فرو مینشاند. همچنین، اگر از کسی به خشم آمده باشیم و او را تنبیه کرده باشیم، پس از آن خشممان بر دیگری حتی اگر شدیدتر هم باشد، فرو مینشیند.
به همین سبب است که فیلوکراتس، هنگامی که مردم آتن از او به خشم آمده بودند، در پاسخ به این پرسش که چرا از خود دفاع نمی کند، میگوید: «هنوز هنگام آن فرا نرسیده است» میپرسند: «پس کی هنگام آن فرا می رسد؟» میگوید: « وقتی که ببینم که دیگری را متهم کرده باشند. » در حقیقت ما، اگر خشم خود را بر دیگری خالی کرده باشیم، آرام میگیریم ؛ چنان که این امر برای ارگوفیلوس پیش آمد: آتنیان، با آنکه از او بیش از کالیستنس خشمگین بودند، او را تبرئه کردند، زیرا روز قبل از آن کالیستنس را محکوم به مرگ کرده بودند.
ما آرام میگیریم اگر احساس ترحم کنیم، و اگر کسانی که ما بر آنها خشم گرفتهایم دچار مصیبتی شده باشند بزرگتر از آنچه ممکن بود ما تحت تأثیر خشم بر آنها وارد کنیم؛ زیرا تصور می کنیم که آنچه اتفاق افتاده است مانند آن است که گویی ما خود از آنها انتقام گرفته باشیم. همچنین هنگامی آرام میگیریم که کار خلاف کرده باشیم و به حق مجازات شده باشیم، زیرا مجازات را ناسزاوار نمیدانیم
در حالی که، اگر جز این می بود، به خشم میآمدیم. از این رو، باید، پیش از تنبیه، سرزنش شفاهی کرد، زیرا حتی بردگان هم هنگامی که بدین گونه تنبیه میشوند کمتر به خشم میآیند. همچنین ما هنگامی آرام میگیریم که تصور کنیم که کسانی که ما میخواهیم تنبیهشان کنیم، نخواهند دانست که از ناحیه ما و به انتقام رفتارشان با ماست که دارند تنبیه میشوند، زیرا خشم، چنان که از تعریف آن به روشی بر می آید، متوجه یک فرد خاصی است. از این رو، شاعر حق دارد که از زبان اولیس میگوید:
به او بگو که اولیس بود، ویرانکننده شهرها
گویی اگر سیکلوپ نمیدانست که به دست چه کسی و چرا کور شده است، اولیس مطمئن نمیشد که انتقام خود را از او گرفته است. به همین سبب است که بر کسانی که نتوانند آثار خشم ما را احساس کنند خشم نمیگیریم و خشممان از کسانی که مردهاند فرو مینشیند، برای اینکه آنها به کیفر نهایی رسیده اند، و همچنین برای اینکه دیگر نیستند که رنجی را که کسانی که بر آنها خشم گرفته اند می خواستند بر آنها وارد کنند احساسی کنند. از این رو، شاعر حق دارد که برای فرو نشاندن خشم آخیلوس بر هکتور مرده میگوید:
او خطا می کند که چنین رفتار میکند، زیرا خاک نمی شنود که او از خشم چنین بدرفتاری میکند
بنابراین، خطیبانی که میخواهند شنوندگان خود را آرام کنند بیگمان باید دلایل خود را از این «مواضع» بگیرند؛ باید از یک سو آنها را به این حالات روحی درآورند که از آنها سخن گفته شد، و از سوی دیگر، باید آنهایی را که مورد خشم شنوندگاناند به عنوان کسانی معرفی کنند که باید از آنها برحذر بود؛ یا به عنوان کسانی که سزاوار احترام اند، یا کسانی که نشانه هایی از خیر خواهی از خود نشان داده اند و سزاوار حق شناسی اند، یا کسانی که به ناخواه مرتکب اعمالی شده اند یا به عنوان کسانی که از آنچه کرده اند پشیماناند.
فیلسوف یار
لذت چیست؟
در این مقاله آموزشی به بررسی تعریف لذت از دیدگاه فلسفی ارسطو با محوریت کتاب خطابه ارسطو میپردازیم. از انواع لذت میگوییم و سعی داریم همه آنچه لذت به شمار میرود را بررسی کنیم.
فرض کنیم که لذت، نوعی حرکت نفس است، حرکتی که نفس، با آن، به طور کامل و محسوس به حالت طبیعی خود باز میگردد و درد، عکس آن است.
1 چیزهای لذت آور
1.1 خاطره های لذت آور
1.2 لذت در سوگواری
1.3 لذت در انتقام!
1.4 لذتِ دوست
1.5 لذت در عادت
1.6 لذتِ نیکی به دیگران
1.7 لذت کامل کردن چیز ناقص
چیزهای لذت آور
اگر لذت، چنین چیزی باشد، پس چیزی هم که چنین حالتی پدید آورد لذتآور است، و چیزی که این حالت را بزداید یا حالتی ضد آن پدید آورد درد آور است. پس لازم می آید که رفتن به حالت طبیعی به طور کلی لذتآور باشد، خاصه هنگامی که چیزهایی که به طبیعت خود باز می گردند خود موافق با طبیعت باشند. عادت هم لذت آور است، زیرا چیزی که انسان به آن عادت می کند پس از آن دیگر چیزی طبیعی می شود. در حقیقت، عادت شباهت به طبیعت دارد؛ «اغلب» نزدیک به «همیشه» است: «همیشه» قلمرو طبیعت است و «اغلب» قلمرو عادت. چیزی هم که به زور تحمیل نشده باشد لذت آور است، زیرا زور ضد طبیعت است. به همین سبب است که اجبار دردناک است، و حق داشته اند که گفته اند:
هرچه الزام آور باشد طبیعتا ناخوش آیند است»
جدیت، استقامت، مشقت درد آور است، زیرا متضمن زور و اجبار است (البته تا هنگامی که عادت نشده باشد، زیرا از آن پس عادت آنها را لذت آور می کند)؛ ضد آنها لذت آور است، به همین سبب است که کاهلی، آسودگی از رنج و کوشش، انواع بازیها، تفریحها و خواب در زمره چیزهای لذت آور است، زیرا هیچ یک از این چیزها ربطی به اجبار ندارد. همچنین هر چیزی که در دل میل به آن داریم لذت آور است، زیرا میل طلب لذت است.
در میان میلها بعضی از آنها غیرعقلانی است و بعضی دیگر عقلانی. من میلهایی را غیرعقلانی می نامم که مبتنی بر تعقل نباشد. این تعریف میلهایی را در بر می گیرد که آنها را طبیعی می خوانیم، مانند میلهای مربوط به جسم، مثلا میل به غذا، یعنی تشنگی و گرسنگی، و میل به هر یک از انواع غذاها، همچنین میلهای مربوط به چشایی، میل جنسی، و، به طور کلی، بساوایی؛ و میلهایی که مربوط به بویایی ابوی خوش ، شنوایی و بینایی است.
من میلهایی را عقلانی مینامم که، چون متقاعد به مطلوب بودن آنها شدهایم، آنها را در خود احساس میکنیم. زیرا بسیاری چیزها هستند که ما میل به دیدن و به دست آوردن آنها داریم، چون شنیدهایم و متقاعد شدهایم که آنها مطلوباند. چون احساس لذت عبارت از ادراک حتی نوعی تأثر است و چون خیال نوعی ادراک حسی ضعیف است، و همواره در ذهن کسی که چیزی را به یاد میآورد یا آرزو میکند خیالی از آنچه به یاد میآورد و آرزو میکند وجود دارد، پس واضح است که یادآوری و آرزو نیز با لذت همراهاند، زیرا از آنها هم نوعی ادراک حتی میتوان کرد.
بنابراین، هر چیز لذت بخشی ناگزیر یا در حال حاضر است و ادراک میشود، یا در گذشته است و به یاد میآید، یا در آینده است و آرزو میشود، زیرا ما لذات حال را ادراک میکنیم، لذات گذشته را به یاد میآوریم و لذات آینده را آرزو میکنیم .
خاطره های لذت آور
با چیزهایی که خاطره آنها لذت آور است نه تنها آنهاییاند که در زمان خود، به هنگام وقوع، لذت آور بودهاند، بلکه گاه چیزهاییاند که در زمان خود، به هنگام وقوع لذت بخش نبودهاند، ولی پیآمد آن زیبا و خوش بوده است. به همین سبب است که گفتهاند:
چه لذت بخش است به یاد آوردن خطر، پس از رهایی از آن
زیرا کسی که بسیار رنج برده و بسیار کار کرده است، پس از آن، حتی از یاد رنجهایش هم لذت می برد؛ سبب آن این است که احساس درد نکردن هم خود لذت بخش است. در میان چیزهایی که آنها را آرزو می کنیم آنهایی لذت بخش اند که حضورشان شادی بسیار یا فایده بسیار همراه دارد، فایده ای به دور از رنج. به طور کلی هرچه حضورش شادی به همراه دارد در بیشتر موارد، هنگامی که آن را آرزو میکنیم یا به یاد میآوریم، آرزو و یاد آن هم شادی میآورد. برای همین است که حتی خشم هم لذت میآورد، چنان که هومر در بیتی آن را چنین وصف میکند:
بسی شیرین تر از عسلی که قطره قطره بتراود
زیرا ما هرگز بر کسی که نتوانیم مجازاتش کنیم، خشم نمی گیریم، و بر کسی هم که از ما بسیار قوی تر است یا هرگز خشم نمی گیریم یا، اگر بگیریم، خشم مان اندک است.
نوعی لذت، همراه با بیشتر خواهشهای ماست، زیرا ما هم از یاد لذتِ گذشته لذت می بریم و هم از آرزوی لذتِ آینده. مثلا کسانی که در آتش تب میسوزند و سخت تشنه اند از یاد آنچه در گذشته نوشیده اند یا آرزوی آنچه در آینده خواهند نوشید لذت می برند. کسانی هم که عاشق اند چنین اند:لذت می برند از اینکه پیوسته از معشوق خود سخن بگویند، سیمای او را رسم کنند یا چیزی درباره او بنویسند، زیرا با این گونه زنده کردن خاطره معشوق، تصور میکنند که گویی حضور او را احساس می کنند. و در همه موارد، این نشانه عشق است که عاشق نه تنها از حضور معشوق، بلکه از یاد او، حتى هنگامی که از غیبت او ناخشنود است،لذت می برد.
لذت در سوگواری
سوگواریها و ماتمها هم خالی از نوعی لذت نیست، زیرا انسان، از اینکه از دست رفته دیگر نیست، غم می خورد، ولی از اینکه او را به یاد می آورد و با در نظر آوردن حرکات و سکنات او، گویی او را می بیند، لذت می برد. از این رو، ما باور می کنیم سخن شاعر را، که می گوید:
چنین سخن گفت، و در دلها میل زاری کردن برانگیخت
لذت در انتقام!
انتقام گرفتن نیز لذت آور است. زیرا هر چه به دست نیاوردنش دردناک است به دست آوردنش لذت آور است. کسانی که به خشم می آیند، اگر نتوانند انتقام بگیرند، سخت در رنج اند، ولی امید به انتقام آنها را دلخوش می دارد. همچنین پیروز شدن لذت آور است، نه تنها برای ستیزه جویان، بلکه برای همه مردم. زیرا انسان با پیروز شدن خود را در جایگاه برتری می یابد و این چیزی است که همه مردم بیش و کم خواهان آن اند. چون پیروز شدن لذت آور است، بازیها هم، مانند مسابقات ورزشی، و کشتی (که پیروزی در آن بسیار است.
همچنین است بازیهای جدی، که بعضی از آنها، پس از آنکه انسان به آنها عادت کند، لذت آور می شود و بعضی دیگر از همان آغاز لذت آور است، مانند شکار با سگ شکاری و هرگونه شکار دیگر، زیرا هرجا که مسابقه باشد، پیروزی هم هست. به همین سبب است که مشاجره، برای کسانی که عادت به آن دارند و از استعداد آن برخوردارند، لذت آور است.
احترام و نیک نامی در شمار مطلوب ترین چیزهاست، زیرا همه کس خود را از صفات نیک برخوردار می داند، خاصه اگر کسانی که او را به این صفات می خوانند کسانی باشند که او آنها را راستگو بداند. چنین کسانی بیشتر نزدیکان اند تا آنها که دورند، بیشتر آشنایان و هم وطنان اند تا بیگانگان، بیشتر معاصران اند تا آیندگان، بیشتر دانایان اند تا نادانان، بیشتر مردمانی بسیارند تا مردمان اندک: زیرا اینان بیشتر احتمال می رود که راست بگویند تا آن دیگران، چه هیچ کس به فرودستان خود، مانند کودکان یا حیوانات، از بابت احترام یا نیک نامی ای که از آنها می یابد، لااقل از بابت نیک نامی ای که آنها برایش به بار می آورند ، ارجی نمی نهد، و اگر بنهد، دلیل دیگری دارد.
لذتِ دوست
دوست نیز از شمار چیزهای لذتآور است. دوست داشته شدن نیز لذتآور است زیرا دوست داشتن لذتآور است، زیرا در اینجا هم انسان خود را برخوردار از صفت نیک می یابد، چیزی که هر موجود هوشمندی خواهان آن است. دوست داشته شدن انسان به معنی عزیز داشته شدن او به خاطر خود اوست. ستایش شدن هم لذتآور است، به همان دلیلی که احترام داشتن لذتآور است. تملق شنیدن و تملق گو داشتن لذتآور است، زیرا تملق گو ستاینده و دوستدار به نظر میآید.
لذت در عادت
همچنین برای انسان لذتآور است که اغلب کار یکسانی انجام دهد، زیرا هر چه عادت شود، چنان که گفتیم، لذتآور است. تغییر دادن هم لذتبخش است، زیرا تغییر بازگشت به طبیعت است؛ در حقیقت، تکرار یکنواخت افراط در حفظ وضع تثبیت شده است. به همین سبب است که گفته اند:
تغییر در همه چیز شیرین است
برای همین است که چیزی که آن را فقط گاهگاه می بینیم لذت بخش است، چه آدمی باشد و چه شیء؛ زیرا متضمن نوعی تغییر چیزی است که در حال حاضر موجود است، وانگهی، چیزی که گاهگاه روی دهد نادر است.
یاد گرفتن و به شگفت آمدن در بیشتر موارد لذتبخش است، زیرا در شگفتی خواست یادگیری نهفته است، به قسمی که هر چه شگفت آور است خواستنی است، در حالی که در یادگیری دست یابی به حالت طبیعی نهفته است.
لذتِ نیکی به دیگران
نیکی کردن به دیگران و نیکی یافتن از آنها از چیزهای لذت بخش است، زیرا نیکی یافتن به معنی به دست آوردن چیز خواستنی است، و نیکی کردن به معنی هم داشتن وسایل [نیکی کردن] و هم داشتن برتری بر دیگران است که هر دو از چیزهای خواستنی است. چون نیکی کردن لذت بخش است، مردم از اصلاح حال همنوعان خود و برآوردن نیازهای آنان نیز لذت می برند. چون یاد گرفتن و ستایش کردن از چیزهای لذت بخش است.
چیزهای دیگری از این نوع، مانند نشان دادن یک شیء (مثلا با نقاشی، مجسمه سازی، شعر) هم لذت بخش است، و به طور کلی هر چیزی که خوب نشان داده شده باشد، حتی اگر چیز نشان داده شده نامطلوب باشد. آنچه به ما لذت می بخشد خود این چیز نیست، بلکه استدلالى است که بر اساس آن به خود می گوییم این آن چیز است و از آن نتیجه می گیریم که چیزی یاد گرفته ایم.
همچنین دگرگون شدن ناگهانی وضع و از خطر جستن به هنگام لذتبخش است، زیرا شگفت آور است. چون هرچه موافق طبیعت باشد لذتبخش است، و چیزهای خویشاوند به سبب طبیعت خویشاوند یکدیگرند، همه موجودات خویشاوند و همانند یکدیگر، بیشتر وقتها، از یکدیگر لذت میبرند، مانند آدمی و آدمی، اسب و اسب، و جوان و جوان. این منشأ ضرب المثلهایی است که میگویند: « آدمی از هم سن خود خوشش می آید»، «همیشه به همجنس…»، «جانور جانور را می شناسد»، «کند همجنس با همجنس پرواز»، و چیزهای دیگری مانند اینها.
چون همه موجودات همانند یا خویشاوند با هم متقابلا از یکدیگر لذت می برند، و هر کس این لذت را، بیش از همه، از خود می برد، ضرورت همه آدمیان بیش و کم خود را دوست دارند، زیرا این روابط را آدمی، در درجه اول، نسبت به خود دارد؛ و چون همه کس خود را دوست دارد، ضرورت همه کس از آنچه از آن خود اوست، مثلا از آثار و سخنان خود، لذت می برد. از این رو، مردم اغلب تملق گویان خود، عاشقان خود، افتخارات خود و فرزندان خود را دوست دارند (زیرا فرزندانشان آثارشان اند).
لذت کامل کردن چیز ناقص
کامل کردن چیزی هم که ناقص است برای ما لذت دارد، زیرا آن چیز، از آن پس، اثر خود ماست. و چون برای آدمی بسیار لذت آور است که فرمان بدهد، به نظر «عاقل» آمدن لذت بخش است (زیرا عقل عملی قدرت می آورد) و عقل نظری علم به بسیاری چیزهای ستایش انگیز است. به علاوه، چون آدمیان بیشتر خودستایند، ضرورت سرزنش کردن هم نوعان و فرمان دادن به آنان برایشان لذت بخش است.
همچنین است گذراندن وقت در اشتغالاتی که شخص در آنها مشهور به خبره بودن است، چنان که شاعر می گوید: در این کار، همه کس سخت مشغول است، و بیشترین بخش روز را در فعالیت می گذراند که در آن حتی از خود پیشی می گیرد» به همین طریق، چون بازی و هرگونه تفریحی از چیزهای لذت بخش است، و چون خنده نیز در شمار این گونه چیزهاست، چیزهای خنده دار آدمیان و گفته ها و کارها نیز لذت بخش است. چیزهای خنده دار، در جای دیگر، در بررسیهای ما درباره فن شعر تعریف شده است. درباره چیزهای لذت بخش به آنچه گفتیم اکتفا می کنیم. و اما درباره چیزهای دردآور باید گفت که آشکار است که می توان آنها را از ضد آنچه درباره چیزهای لذت آور گفتیم دریافت.
فیلسوف یار