حضرتِ «شمس مغربي»
حضرتِ «محمّد شيرين مغربي» معروف به «شمس مغربي»(۷۴۹-۸۰۹ هجریي قمري) از والاترينِ عرفاي ناميي سرزمينِ ايران است كه اصالتاً اهلِ نايين و به قولي اهلِ تبريز بوده است. علت اشتهار و تخلص ايشان به مغربى را عدهاى سفر آن بزرگوار به «مغرب» (به مجموعه پنج کشور واقع در شمال و شمال غربی آفریقا اطلاق می شود. مغرب یک واژه عربی است و به معنای سرزمین غروب آفتاب است، این کلمه از دیدگاه جغرافیایی اعراب به معنای سرزمین غرب می باشد.)و خرقه پوشیدن از دست یكى از جانشينانِ حضرتِ «ابنعربى» مىدانند. به روایت تذكرهها آن حضرت در قریهى «نایین اصفهان»(كه هم اكنون تبديل به شهر شده است.) یا در یكى از روستاهاي تبریز به دنیا آمد. از آنجایى كه ايشان به گویشِ آذرى، شعر مىسروده، تبریزى بودنِ ايشان مُسَلّم است. آن پيرِ طريقت مریدِ «شیخ اسماعیل سیسى سمنانى» (از اصحاب «شیخ نورالدین عبدالرحمان اسفراینى»)، بود. حضرتِ «شمس مغربي» با «كمال خجندى» معاصر و معاشر بود. «میرزا میرانشاه»، پسر «تیمور گوركان»، والى آذربایجان، مدّتى مریدِ حضرتِ «شمسِ مغربى» بود. مؤلّف «روضات الجنان» آن حضرت را به چندین سلسله منتسب مىداند: از یك طریق به حضرتِ «سعدالدین حموى» و از ايشان به حضرتِ «شیخ نجمالدین كبرى»، از طریقِ دیگر به حضرتِ «صدرالدین قونوى» و از طریق ايشان به حضرتِ «شیخ محیىالدین ابن عربى»، و از طریق حضرتِ «اوحدالدین كرمانى» به حضرتِ «ابوالنجیب سهروردى»، و نیز از طریق حضرتِ «شیخ عبدالمؤمن سراوى» به حضرتِ «شیخ شهابالدین سهروردى» و از ايشان به حضرتِ «ابوالنجیب سهروردى»، و از طریق حضرتِ «شیخ اسماعیل سیسى» به حضرتِ «شیخ نجمالدین كبرى». حضرتِ «شمس مغربي» را از پیروانِ طریقهى «سهروردیه» مىدانند كه به احتمال زیاد خرقهى ارادت خود را از مشایخ این فرقه گرفته و آنچه از «كبرویه» و «قونویه» گرفته، خرقهى تبرّك بوده است. از شاگردانِ ايشان، «احمد بن موسى رشتى» را مىتوان نام برد. حضرتِ «شمس مغربى» از شعراى پیشین به دو عارفِ بزرگ یعنى «سنایى» و حضرتِ «عطار» نظر داشته و غالبا در شعرِ خويش به نام آنان اشاره كرده است. ايشان با حضرتِ «حافظ» نیز معاصر بوده است. اين طور گفته شده كه آن بزرگوار، همچنین از «همام تبریزى» نیز بىتأثیر نبوده است. برخى تذكرهها «شیخ عبداللَّه شطارى»، موسس «شطاریه»، را از شاگردان و جانشینان ايشان مىدانند كه حضرتِ «محمّد شیرین» وى را به هند فرستاد. حضرتِ «شمسِ مغربى» داراى اشعار عربى و فارسى است كه قسمت فارسى اشعارِ ايشان، چند بار به چاپ رسیده است. اشعارِ آن حضرت در ذكر معانىي والاي عرفانى است كه نظيرِ آن، كمتر در اشعارِ سايرِ عرفا ديده شده است.
«مقبرة الشعرا»ي تبريز : يكي از دو جايي كه احتمال ميرود آرامگاهِ حضرتِ «شمس مغربي» در آنجا وجود داشته باشد.
«مقبرة الشعرا»ي تبريز : يكي از دو جايي كه احتمال ميرود آرامگاهِ حضرتِ «شمس مغربي» در آنجا وجود داشته باشد.
در محل به خاك سپاريي پيكرِ آن حضرت نیز اختلاف وجود دارد، بعضى مرقد ايشان را در محلهى سُرخاب تبریز (مقبرة الشعراي تبريز) و بعضى در اصطهبانات فارس (استهبانِ فارس) مىدانند.
مزارِ حضرتِ «شمس مغربي» در «استهبان» : يكي از دو جايي كه احتمال ميرود آرامگاهِ آن حضرتِ در آنجا وجود داشته باشد.
مزارِ حضرتِ «شمس مغربي» در «استهبان» : يكي از دو جايي كه احتمال ميرود آرامگاهِ آن حضرتِ در آنجا وجود داشته باشد.
به تشخیص «ریحانة الادب»، «ملا محمد شریف مغربى» مذكور در «سفینة الشعراء» همان حضرتِ «ملا محمد شیرین مغربى» است.
از آثار ايشان: «مرآة العارفین» یا «اسرار فاتحه»، در تفسیر سورهى «فاتحة الكتاب»؛ «دُرَر الفرید فى معرفة التوحید»، در سه فصل توحید، افعال و صفات خدا؛ «جام جهان نما»، در علم توحید و مراتب وجود، كه «احمد بن موسى رشتى» بر آن شرح نوشته است؛ «نزهة الساسانیة»؛ «دیوان» شعر، شامل اشعار فارسى، عربى و تركى، كه نسخههاى كهن آن شامل «فهلویات مغربى» نیز بوده است.
در پايان يك غزل از ديوانِ حضرتِ «شمسِ مغربي» آوردهام:
آن چـه تـو جـويـاي آنـي، گـر شـوي بيتو، توئي
در مثـالِ ســايهي خـود، در پـيي خـود مـيدوي
تا تو غــيــري را تــصـــوّر كـــردهاي جــويـــاي من
كـي توانـي گـشـت يكـتـا، با چنين شرك و دوئي
ديـده بگـشـا بـاري انـدر خـود نـظـر كـن، گر كني،
در جـمال وحـدتِ خـود شـو، چـو يـكـتـا ميشوي
عُـزلـتـي گـر زآنـكـه مـيگـيـري، بگير از خويشتن
مـنـزوي گـر ميشـوي بـاري هـم1 از خود منزوي
تـا هـر آن حاجـت كه مـيجـويي ز خـود گـردد روا
تا هر آن چيزي كه ميپرسي هم از خود بشنوي
رهــــروان را راهِ بـيپـايـان بـه پـايـان كـي رســـد؟
تـــا بــســاط راه با رهــــرو نـــگـــردد مُــنـْـطَـــوي
رهــرو وُ ره را بــه دور انـــداز و بــي هـــر دو بـــرو
چون كه مــيدانــي حــجــاب تـوسـت راهِ رهروي
تا تــو بـا خــويــشــي : گـدا و بـيـنـوا و مُـفـلسي
تا تــو بــيخـويـشـي : قـبـاد و كـيقباد و خسروي
گـر چـه از خـورشـيـدِ تـابـان نـيـسـت پرتو منفصل
«مغربي» را خـود تـو خـورشيديّ وُ يا2 خود پرتوي
الـغــــرض در مـقـطـع از مـطـلـع شـهــيــدي آورم
آن چــه را جـويـاي آني گـر شـوي بيخـود، توئي
***
نويسنده و گردآورنده: محمّد علي حكيم