هشتادمین سالگرد ترور نافرجام آدولف هیتلر؛ مردی که میخواست از جنگ جلوگیری کند
حبیب حسینی فردروزنامه نگار
- 8 نوامبر 2019 – 17 آبان 1398
۸ نوامبر (۱۷ آبان) هشتادمین سالگرد تلاش نافرجام گئورگ الزر (Georg Elser) برای ترور هیتلر است. او پس از دستگیری، در بازجوییها گفت که هدفش تنها جلوگیری از خونریزیهای بیشتر رژیم هیتلری بوده است.
اقدام الزر تا دهه ۹۰ قرن گذشته با بیاعتنایی و حتی انکار بخشهایی از جامعه آلمان روبرو بود، تلاش شماری از افسران ارشد برای ترور هیتلر در ژوئیه ۱۹۴۴، سالها بعد بتدریج مورد اعتنا قرار گرفت و بزرگ داشته شد. محافلی در آلمان اصلا باورشان نمیشد که کارگری از یک خانواده معمولی بنا با تشخیص خودش به ضرورت نابودی هیتلر برسد و ظن داشتند او عامل مسکو یا لندن باشد. تنها هفت دهه بعد از جنگ جهانی دوم یعنی از اوایل قرن حاضر بود که الزر جایگاه واقعی خود را در تاریخ جنگ جهانی دوم یافت و نگاه به اقدام او برای”ترور” هیتلر تا حد زیادی عوض شد.
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionگئورگ الزر بر اساس وجدان خود تصمیم به ترور پیشوا گرفت
در واقع در دهههای پس از جنگ هیچ کدام از کسانی که قصد داشتند هیتلر را با اقدامی قهرآمیز از میان بردارند به اندازه گئورگ الزر مورد فراموشی و بیتوجهی قرار نگرفتند. این اقدام فردی و مقاومتی که در کودتای ٢٠ ژوئیه ١٩۴۴ نیز تجلی یافت تا مدتهای مدید اعتنا و احترام لازم را نیافت. حتی مدتها نداهایی به گوش میرسید که این گونه مقاومتها را خیانت به میهن تلقی میکرد.
نوامبر سال ١٩٣۹ یعنی زمانی که الزر علیه هیتلر اقدام کرد دو ماهی از تجاوز قوای نازی به لهستان و کلید خوردن جنگ جهانی دوم میگذشت. از چند سال پیشتر هم در اردوگاههای اجباری و زیرزمینهای گشتاپو، حق زندگی و سلامت و حق آزادی انسانها به گونهای منظم و سیستماتیک نقض و پایمال میشد.
اشکال دیگر اعتراض و مخالفت غیرممکن بود و اعزام شدگان به اردوگاهها و دستگیرشدگان گشتاپو نمیتوانستند به جایی شکایت برند. نه پلیس نه دستگاه قضایی مامنی برای حمایت در برابر جور و ستم رژیم نازی نبودند. گئورگ الزر ظاهرا به این باور رسیده بود که در چنین شرایطی حق مقاومت دارد.
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionهیتلر در سال ۱۹۲۳ تلاش کرد با کودتا قدرت را قبضه کند
آدولف هیتلر در روز هشتم نوامبر ۱۹۲۳ یعنی حدودا ده سال قبل از آن که در یک انتخابات بحثانگیز به قدرت برسد، تلاش کرده بود با کودتا قدرت را قبضه کند، تلاشی که ناکام ماند. پس از آن او هر سال در رستورانی در مونیخ در “بزرگداشت” این کودتا برای ابواب جمعیاش در درون حاکمیت، سخنرانی میکرد.
هشتم نوامبر سال ۱۹۳۹ اما سخنرانی او مثل قبل مفصل و طولانی نبود و سریعتر از همیشه رستوران را ترک کرد تا به برلین برگردد. استدلال این بود که با توجه به جنگ در شرق کشور، “پیشوا” میباید برای مدیریت اوضاع تا حد ممکن در برلین باشد. همین خروج پیش از موعد که به بدی هوا هم بیارتباط نبود طرح الزر را ناموفق گذاشت.
ساعت ۲۱:۰۷ دقیقه هیتلر رستوران را ترک کرد و ساعت ۲۱:۲۰ در همان جایی که او سخنرانی کرده بود بمبی منفجر شد و کل آن نقطه و چندمتری این سو و آن سوتر را به تلی از خاکستر بدل کرد. هشت نفر کشته شدند و شصت نفر زخمی. هواداران هیتلر جان به در بردن او از اقدام الزر را به عنوان “امداد غیبی” در بوق و کرنا کردند.
“اقدامی که ستایش و شرم ما را برمیانگیزد“
همان شب الزر در حالی که قصد داشت به سوئیس برود و مخفی شود شناسایی و بازداشت شد. این کارگر چوبکار که در نواختن موسیقی هم سررشتهای داشت در بازجویی زیر شکنجه حرفهایی زد که برای عمال رژیم هیتلری باورش دشوار بود. او گفت که به تنهایی در باره نابودی هیتلر و همکاران ارشدش تصمیم گرفته، مواد منفجره را هم به تنهایی تهیه کرده و در طول سی شب مخفیانه ستون نزدیک پشت محل نطق هیتلر را خالی و مواد را در آن جاسازی کرده است، تنها در پاسخ به ندای وجدانش.
فرانک والتر-اشتاینمایر، رئیس جمهور آلمان چهارم نوامبر امسال در پاسداشت حرمت الزر از سنگی نمادین در زادگاه او پردهبرداری کرد. او در سخنانی اقدام الزر را گواهی دانست بر این که مردم عادی بجای حمایت فعال از رژیم هیتلری یا انفعال، این امکان را داشتند که علیه رژیم او تا این حد خطر کنند و لزوما حمایت و پشتیانی نخبگان سیاسی و نظامی دور و بر هیتلر ضروری نبوده است.
او گفت: “الزر نماد فردیت آگاه و هوشمند بود که به رژیم هیتلری نه گفت، از در حمایت از آن در نیامد، در برابر آن به انفعال نگریخت. او با اقدامش ما را حالا هم به ستایش هم به شرم وامیدارد، شرم از این که چگونه به او در دهههای متمادی بیاعتنا ماندیم و شان و ارجش را به جا نیاوردیم.”
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionالزر یک سال در اندیشه و تدارک اقدام علیه هیتلر بود
الزر یک سال در اندیشه و تدارک اقدام علیه هیتلر بود و این زمانی بود که جنون حمایت از “رهبر” به شاخصه بخش بزرگی از جامعه آلمان بدل شده بود. الزر گرچه کارگری ماهر بود، تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی با مطالعه بیگانه نبود و با دقت و درنگ در ایدئولوژی رژیم هیتلری و با نگرانی از قرارداد مونیخ -که نوعی سازشکاری بریتانیا و فرانسه در قبال رژیم هیتلری و مقاصد تجاوزطلبانه او تلقی میشد- شخصا به این درک رسیده بود که یک جنگ گسترده در راه است.
بنا بر پروتکل بازجوییهای الزر، او به هیچ وجه درک انتزاعی از سیاست نداشت و معطوف به “ایسمها” نبود ولی احساس میکرد آلمان تنها با حذف رهبران وقت (هیتلر، گورینگ و گوبلز) تغییر و تحول مییابد و امیدوار بود پس از حذف این افراد، شخصیتهایی میانهرو قدرت را در دست بگیرند، رهبرانی که به کشور دیگری تجاوز نکنند و وضعیت طبقه کارگر را بهبود بخشند.
او همچنین بر این باور بوده که سوءقصد به جان رهبر رژیم نازی مانع از خونریزیهای بیشتر خواهد شد. او به خاطر نفرتی که از هیتلر داشت سعی میکرده در بازجوییها حتی اسم او را هم بر زبان نیاورد.
بیشتر بخوانید:
زنانی که غذای هیتلر را میچشیدند
هالی ویلیامزبیبیسی
- 2 سپتامبر 2019 – 11 شهریور 1398
حق نشر عکسGETTY IMAGES
تا سال ۲۰۱۳ نمیدانستند که حدود پانزده زن جوان کارشان این بوده است که غذای پیشوا را بچشند تا مسموم نباشد.
تصور کنید هر بشقاب غذایی که میخورید شاید آخرین غذایتان باشد. همهٔ صبحانه و ناهار و شامها میتوانند مرگآفرین باشند اما ناچارید که آنها را بخورید.
برای گروهی از زنان جوان در دوران رایش سوم، این واقعیت روزمرهٔ زندگیشان بوده است: آنها برای دو تا دو سال نیم در دوران جنگ جهانی دوم غذای هیتلر را میچشیدند.
پیشوا گروهی از زنان جوان “اصیل” آلمانی را وامیداشت که هر وعده غذای او را بچشند تا مبادا نیروهای متفقین یا حتی نیروهای خودی بخواهند او را مسموم کنند. این سمت و شغل باعث افتخار بود و نوعی خدمت به پیشوا تلقی میشد.
- داستان کمنظیر دوست جوان و یهودی هیتلر
- درگذشت مردی که نگذاشت هیتلر بمب اتم بسازد
- مصائب سیاهان در آلمان نازی
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionآشیانه گرگ جایی است که مارگوت وولک در آن وظیفه چشیدن غذاهای هیتلر را داشت
ماجرای شگفتانگیز تجربههای این زنان جوان در سال ۲۰۱۳ از پرده بیرون افتاد، زمانی که مارگوت وولک، ۹۵ ساله در باره شغل سابق خود با مجلهٔ اشپیگل آلمان مصاحبه کرد. نمایش “پیشمرگان هیتلر” اثر میشل کولوس بروکس، واقعیات زندگی پرخطر و هراس این زنان جوان را به تصویر کشیده است.
این نمایش در سراسر آمریکا به نمایش درآمده است، همه بازیگران این نمایش زن هستند. داستان روی چهار زن جوان متمرکز شده که درساختمان مدرسهای در نزدیکی آشیانهٔ گرگ، مقر نظامی هیتلر درجبههٔ شرقی جنگ جهانی دوم واقع در پروس شرقی(لهستان فعلی)، زندگی میکردند.
بروکس کاملاً اتفاقی از ماجرای پیشمرگان هیتلر خبردار شد، یکی از دوستان نویسندهاش در زمانی که منتظر پرواز هواپیما بودند، از فرصت استفاده کرد و این داستان را نقل کرد.
او بهخاطر میآورد: “پرسیدم آیا تو میخواهی آن را بنویسی؟ چون اگر تو ننویسی من آن را خواهم نوشت”. بروکس فوراً و به روشنی دریافت که این ماجرا محتوای کافی برای پرداختن را دارد. “این ماجرا ناگهان همهٔ موضوعاتی که به آن فکر میکردم و برایم مهم بود را در بر میگرفت: چگونگی رفتار با زنان جوان، استفاده از کودکان در عرصههای جنگ، دشواریهای دختری نوجوان بودن و دغلکاریهای سیاسی…”.
با این که این ماجرا به نظر سنگین میرسد اما نمایش کمدی است البته کمدی سیاه. بروکس ماجرا را در همان برههٔ تاریخی نقل میکند اما زنان جوانی را که در این دام افتادهاند، مانند نوجوانان امروزی نمایش داده است. دختران با موسیقی پاپ میرقصند، سلفی میگیرند اما در مورد فرانک سیناترا و کلارک گیبل و یواشکی از خود هیتلر حرف میزنند. آنها از یهودیها هم خوششان نمیآید.
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionهیتلر و موسولینی در آشیانه گرگ. هیتلر بیشتر دوران جنگ را در اینجا سپری کرد
بروکس در مورد دلیل چنین روایتی میگوید:”من میدیدم که زنان جوان امروزی سلفی میگیرند و میدیدم که چه تلاشی میکنند تا بهترین سلفی را از خودشان بگیرند، به نظرم رسید که اینها میتوانند همان دختران باشند. هیچ تفاوتی جز زمان وجود ندارد. من نمیخواستم تصویری قدیمی و خاکگرفته از آنها در تاریخ بماند، میخواستم آنها را خیلی زنده و حاضر حس کنید”.
در نمایش، این فصل عجیب از تاریخ جنگ جهانی دوم به عنوان راهی برای بیان تجربهٔ جهانی نوجوانی زنان به کار گرفته شده است، البته در فضایی فوقالعاده پرمخاطره. نکتهٔ جالب در مورد این گروه پیشمرگان این بود که با وجود آنکه هر لقمه با هراس مرگ توأم بود اما زندگی آنها به طرزی باورنکردنی ملالآور و یکنواخت بود.
در مقایسه با تجربهٔ بسیاری از افراد در جنگ، آنها زندگی آسانی داشتند، در سال ۱۹۴۴ افرادی بسیاری در آلمان گرسنه بودند، در حالی که این دختران هر روز سه وعده غذا میخوردند. البته غذای گیاهخواران را، چون هیتلر چنان که معروف است، گوشت نمیخورد و وولک توضیح میدهد که رژیم غذایی گیاهی شامل سبزیجات، برنج، پاستا، غلات و میوههای گرمسیری بود که واقعاً رژیم غذایی نادری در آن زمان بود. هرچند غذاها “خوب” بودن و شاید” خیلی خوب” اما آنها نمیتوانستند از خوردن آن لذت ببرند.
- ‘دکتر مرگ’ آلمان نازی زنده است؟
- یوزف منگله؛ راز زندگی ‘فرشته مرگ’ آلمان نازی، با کشف نامهای آشکار شد
حق نشر عکسHUNTER CANNINGImage captionنمایش پیشمرگان هیتلر واقعیت زندگی پرخطر و هراس این دختران را نشان میدهد
او در مصاحبهاش در سال ۲۰۱۳ گفت: ” بعضی دخترها در آغاز کار گریه میکردند چون میترسیدند، ما باید تمام غذا را میخوردیم، بعد باید یک ساعت صبر میکردیم، و هر بار میترسیدیم که این بار بلایی سرمان بیاید و هر بار مثل سگ از این که جان سالم به در برده بودیم و زنده مانده بودیم، گریه میکردیم و زوزه میکشیدیم”.
نیروهای اساس غذا را سرو میکردند، یک ساعت صبر میکردند ببینند دخترها میمیرند یا نه، اگر نمیمردند، غذا را برای هیتلر میبردند اما در میان وعدههای غذایی، این دختران جوان کاری نداشتند جز آنکه بنشیند و منتظر شوند که میمیرند یا نمیمیرند.
بروکس توضیح میدهد که در داستانی که او نوشته است کمی عمیقتر میشود و به اینکه چطور آنها زمان را هدر میدادند و با ملال خود کنار میآمدند هم پرداخته است. آنها دربارهٔ چه گفتگو میکردند؟ من تمام تلاشم را کردهام که در این روایت بتوانید خودتان را جای این دختران بگذارید: “موهای همدیگر را ببافید و با هم بخندید، راهی پیدا کنید تا به همه دیوانگی جاری در اطرافتان مفهومی ببخشید”.
حق نشر عکسALAMYImage captionهیتلر گیاهخوار بود و افرادی که غذاهای او را میچشیدند ترکیبی از سبزیجات، برنج، پاستا و میوه میخوردند
تا جایی که میدانیم، هیچکدام از این دختران هرگز با غذا مسموم نشدند اما ماجرای آنها جایی ثبت نشده است و اگر به دلیل مصاحبهٔ وولک نبود ، هیچکس هرگز از این ماجرا خبردار نمیشد. به نظر میرسد او تنها فردی از گروه پیشمرگان بوده که هنوز زنده مانده است. با پیشروی نیروهای روس، او را یواشکی سوار قطار جوزف گوبلز که به سوی برلین میرفت، کردند. به نظر میرسد سربازان روس همهٔ دختران دیگری را که در آنجا مانده بودند به تیر بستند.
او قبول دارد که ساختن کمدی از چنین موقعیتی کار آسانی نیست و مخاطبانی بودند که از او میپرسیدند اشکالی ندارد به این نمایش بخندیم و کسانی هم بودند که اصلاً حاضر به تماشای آن نشدند.
بروکس به شوخی و با ناباوری از اینکه باید چنین چیزی را توضیح بدهد، میگوید:”بعضی گفتند که نمیخواهند به تماشای این نمایش بیایند چون نمیخواهند به چنین ماجرای هولناکی بخندند، اما اگر نمایش را ببینید خواهید دید که ما به این ماجرا نمیخندیم، ما پشتیبان و طرفدار هیتلر نیستیم، ما واقعاً او را دوست نداریم!”.
نمایش پیشمرگان هیتلر خندیدن با این دختران جوان بیگناه است و باور به این که خندیدن به فاشیستهای دیوانه یکی از راههای بیاثر کردن قدرت آنهاست.
سالگرد ترور نا فرجام هیتلر
درخواست مرکل از مردم آلمان در سالگرد تلاش برای ترور هیتلر
- حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionخانم مرکل اخیرا از نمایشگاهی درباره تلاش کلاوس فان اشتاوفنبرگ در برلین دیدن کرده بود
آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان در هفتاد و پنجمین سالگرد معروفترین تلاش برای قتل آدولف هیتلر خواستار مقابله مردم با راست درحال ظهور افراطی شده است.
خانم مرکل از تلاش کلاوس فان اشتاوفنبرگ افسر آلمانی برای سوءقصد به جان رهبر آلمان نازی در سال ۱۹۴۴ تلاش کرده بود، قدردانی کرد.
اشتاوفنبرگ و حدود ۲۰۰ همدست او که سعی داشتند با بمبگذاری هیتلر را بکشند فورا پس از آن دستگیر و اعدام شدند.
خانم مرکل مردم را ترغیب کرد به برنامه هایی ملحق شوند که دمکراسی را تقویت می کند.
او در پیام هفتگی خود گفت: “این روز برای همه ما یادآور نه فقط آن گروهی است که روز ۲۰ ژوئیه (۱۹۴۴) وارد عمل شدند، بلکه همه کسانی است که مقابل حکومت نازی قد علم کردند.”
“ما هم مثل آنها امروز وظیفه داریم مقابل همه گرایش هایی که قصد تخریب دمکراسی را دارند بایستیم. این شامل افراط گرایی راست می شود.”
حزب راست گرای “آلترناتیوی برای آلمان” با دستور کاری ملی گرایانه در انتخابات ماه مه به بزرگترین حزب مخالف مهاجرت در پارلمان بدل شد.
در سال های اخیر این کشور شاهد ظهور حملات راست افراطی بوده است که از جمله قتل یک سیاستمدار آلمانی بود که مرگش به اعتقاد دادستان ها دارای انگیزه های سیاسی بود و توسط افراد مرتبط با گروه های نئونازی انجام شد.
براساس ارقام دولتی، حدود ۲۴ هزار نفر در این کشور از پیروان افکار راست افراطی هستند و تخمین زده می شود که تقریبا ۱۳ هزار نفر آنها خشونت گرا باشند.
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionکنت اشتاوفنبرگ در سال ۱۹۴۰ با فرزندانش
کلاوس فان اشتاوفنبرگ که بود؟
این سرهنگ آلمانی در زمان سوءقصد به جان آدولف هیتلر ۳۶ سال داشت. او سعی داشت در جریان دیداری با هیتلر در یک ستاد مخفی نازی ها – به نام لانه گرگ – در جنگی در پروس شرقی او را بکشد.
بمب در یک کیف دستی جاسازی شده بود اما کسی کیف را جابجا کرد و به این ترتیب هیتلر با زخم های سطحی از آن سوءقصد جان به در برد.
اشتاوفنبرگ و همدستانش به خیانت متهم شده و ظرف چند ساعت اعدام شدند. تلاش آنها برای به دست گرفتن کنترل رژیم نازی و صلح با متفقین غربی در جنگ جهانی دوم برای چند دهه کم و بیش ناشناخته ماند.
اما این نقشه به نام “عملیات والکایری” در سال ۲۰۰۸ با فیلمی تحت همین عنوان با بازیگری تام کروز بار دیگر در کانون توجه بین المللی قرار گرفت.
الزر به رغم سمپاتی به حزب کمونیست آلمان باورهای مسیحی داشت و آنچنان که در اسناد بازجوییاش آمده برایش ورای حقوق کارگران و آزادیهای فردی، مسئله مهم جلوگیری از خونریزی ناشی از گسترش جنگ بوده است.
عمال رژیم هیتلری، الزر را پس از بازداشت و بازجویی عامل سازمان جاسوسی بریتانیا دانستند و در سلولی انفرادی در اردوگاه ساکسنهاوزن به بند کشیدند. قرار بود که بعد از جنگ او را دادگاهی کنند ولی نهم آوریل ۱۹۴۵ زمانی که رژیم نازی به پایان خود نزدیک میشد در همان اردوگاه دارش زدند.
گرچه حالا ادای احترام به الزر به امری نسبتا گسترده در آلمان بدل شده و خیابانها و مدارس و بناهای یادبود متعددی هم به اسم او نامگذاری شده، ولی نام او دههها به فراموشی و بیاعتنایی سپرده شده بود.
اشتاین-مایر در همان سخنرانی گفت: “زمان زیادی گذشت تا ما کلا مقاومت در برابر رژیم هیتلری را به دیده احترام بنگریم و مدتی دیگر هم باید سپری میشد که بخصوص مبارز برجستهای همچون الزر را بازشناسیم، موضع و رفتارش را ارج نهیم و تکریمش کنیم.”
خانواده هم مهر سکوت بر لب زده بود
امتناع و سکوت نسبی در دو سه دهه پس از جنگ نسبت به جنایاتی که در آن دوره صورت گرفت و تنزدن از بازخوانی رفتار جامعه آلمان با رژیم هیتلری، در بیاعتنایی عمومی به مقاومت در برابر آن رژیم تاثیر داشت. خود رژیم هیتلری هم از دامنزدن به این شایعه هم فروگذار نکرده بود که “الزر از خودشان است و صرفا مجری طرحی بوده که رژیم قصد داشته با آن نامیرایی هیتلر را به جامعه القا کند.”
اوراق بازجویی الزر اما قلم بطلان بر این شایعات کشیدند.
مردم شهرک الزر نیز از خشونت حکومت هیتلر در امان نمانده بودند، آنها را دائم برای کسب اطلاعات زیر فشار و بازجویی میگذاشتند، به زور به صف اول جبهه جنگ میفرستادند یا بلایی بر سر صاحب بیخبر رستوران و مغازههای اطراف میآوردند و آنها را به اردوگاه کار اجباری فرستادند. اینها همه و همه نوعی یادمان توام با کابوس برای این جمعیت رقم زده بود. حتی اعضای خانواده الزر هم تا سالیان دراز پس از جنگ در باره او صحبت نمیکردند.
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionالزر پس از دههها، در آلمان مورد احترام قرار گرفت
پسر خواهر الزر در همان مراسم که رئیس جمهور آلمان سخنران اصلیاش بود به یاد آورد که چهل سال آزگار در خانواده هم سخنگفتن در باره او تابو بود. تابو زمانی شکست که بالاخره در دهه هشتاد قرن گذشته پروتکل بازجوییهای الزر انتشار یافت و فیلمی بر اساس زندگی او ساخته شد، از آن پس بود که “سرم را بالا گرفتم و به چنین داییای افتخار کردم.”
در خود زادگاه الزر هم تازه در دهه نود قرن گذشته، یعنی بیش از چهل سال پس از کشتهشدن او بود که با رویکار آمدن یک شهردار جوان، ستایش از او جدیتر شد. سال ۱۹۹۰ آرشیوی به نامش افتتاح کردند و سال ۱۹۹۵ مراسمی رسمی در بزرگداشت او برپا شد.
سخنرانی خانم یوتا لیمباخ در در سال ۲۰۰۳ در صدمین سالگرد تولد الزر که بر تشریح حقوقی و اخلاقی اقدام دلیرانه و معطوف به رهایی این مخالف رژیم هیتلری و تاثیر آن در تدوین قانون اساسی جدید آلمان متمرکز بود بازتاب گستردهای یافت و نگاههای احترامآمیز به سوی الزر بیشتر جلب شد.
هم لیمباخ در آن سخنرانی هم رئیس جمهور آلمان در سخنرانی خود بر این سوال متمرکز شدند که آیا اقدام الزر که جان عدهای دیگر را هم گرفته و به خود هیتلر آسیبی نزده به لحاظ اخلاقی میتواند قابل توجیه باشد یا نه.
اشتاینمایر به یاد آورد که اقدام الزر همه اعضای کادر رهبری رژیم هیتلری را که در رستوران جمع بودند نشانه رفته بود، از خود هیتلر گرفته تا تئودور هس، ژوزف گوبلز، اریش هیملر و بسیاری دیگر. او اگر موفق میشد کل رژیم هیتلری بیسر میشد.
مخمصه اخلاقی عمل و بیعملی
با این همه، آیا چنین اقدامی به لحاظ اخلاقی به خطرش میارزید، اقدامی ناکام که کسانی را از بین برد که نمیبایست از بین بروند.
لیمباخ در پاسخ به این سوال به وسوسه و دقت الزر توجه داده است که طرح را طوری تدارک دیده بود که زمان انفجار بمب حتی یک گارسون هم حتیالامکان در نزدیکی هیتلر نباشد تا خون بیگناهی ریخته نشود.
اشتاینمایر هم در پاسخ به این سوال گفت که درنگ اخلاقی در این شرایط نوعی مخمصه است و همه کسانی در مهار جنایات گسترده رژیم هیتلر همه راههای مقاومت مدنی را بسته میدیدهاند با این مخمصه روبرو بودهاند. به عبارتی، آن کس که در چنین شرایطی اقدام میکند به هر صورت دست به خشونت میآلاید و آن کس که اقدامی نمیکند هم به سهم خود راه را بازمیگذارد که خشونت و جباریت یک رژیم توتالیتر ادامه یابد.
حق نشر عکسGETTY IMAGESImage captionدر بنای یابود الرز نقل قولی از او حک شده: میخواستم از جنگ جلوگیری کنم
اشتاینمایر هم مانند لیمباخ بر این نکته تاکید کرد که الزر در بازجوییهایش از این که طرحش به خاطر عواملی خارج از اراده او به مسیری دیگری افتاده و قربانیانی ناخواسته گرفته وجدانی مکدر دارد و مسئولیت کامل آن را میپذیرد.
با این همه، همین تجربه اخلاقی دشوار و جانسوز الزر و برخی دیگر مثل او بود که “ما را به آنجا رهنمون شده که در قانون اساسی خود بیاوریم که آنگاه که رژیمی توتالیتر مصدر کار شود و حفظ آزادیها و حقوق دمکراتیک در برابر تجاوز آن با هیچ شیوه مدنی امکانپذیر نباشد، حق مقاومت برای شهروندان محفوظ است.”
اثری که اشتاینمایر در آستانه هشتادمین سالگرد اقدام الزر علیه هیتلر در زادگاه الزر رونمایی کرد “یکی از ما، ولی متفاوت از ما“ نام دارد و سنگی است از بتون که یک قطعه چهارگوش از وسط آن بیرون آمده، به همان اندازه، ولی از چوب لایه لایه، نه از بتون. سنگ بزرگ و بیروح به گفته طراحان نمادی است از جامعه مقهور، یک دست، ثناگو یا منفعل، جامعهای که اراده به آزادگی و حریت و انسانیت را وانهاده و تکه چوب لایه لایه که از همین کلیت جدا شده با رنگی متنوعتر، نمادی است از الزر که از جمع بیرون آمده و به راه دیگری قدم گذاشته است.