زايشي ناخواسته؛ نقدي بر انسانشناسي نظرية معنويت و عقلانيت
سال شانزدهم، شماره چهارم، پياپي64، تابستان 1398
محمد اكبريان / استاديار
نظريه معنويت و عقلانيت بر آن است که دين نهادينه در جهان معاصر نميتواند نقش سنتي خود را در آرامشبخشي و رها ساختن انسان از رنج ايفا کند و تنها معنويت ميتواند از عهده آن برآيد. ازآنجاکه اين نظريه، رسالت خود را براي انسان جديد تعريف کرده، خود را ناگزير و متعهد به مؤلفههاي پستمدرنيته ميبيند. براساس اين نظريه، انسان معنوي عبارت است از انسان معنويِ پستمدرن با شاخصهها و ويژگيهاي سازگار با آن. ملکيان در بيان ويژگيهاي انسان معنوي به برخي ويژگيهاي پستمدرنيته وفادار است، اما ويژگيهاي اساسيتري نيز براي انسان معنوي برميشمارد که او را از وفاداري و تعهد به مباني و الگوهاي پستمدرن خارج ميسازد. انسان معنوي با ويژگيهاي اخير تنها در نظام و ساختار دين سنتي امکان تحقق دارد و امکان زايش آن بر اساس مباني انسانشناختي ايشان و الگوهاي معنويت سکولار فراهم نيست، يا انسان دوگانهاي است که ويژگيهاي ناسازگاري (ديني و پستمدرن) را با هم جمع کرده است.