مروری بر کتاب جنجالی خاطرات رابرت گیتس
عزیز حکیمی
روزنامه نگار افغانستانی
رابرت گیتس در کتاب خاطرات خود از زوایای تازهای از جنگ در افغانستان و عراق پرده برداشته
رابرت گیتس وزیر پیشین دفاع ایالات متحده در کتاب خاطرات خود که به تازگی به بازار آمده به زبانی ساده زوایایی از جنگ در افغانستان و عراق را روشن میسازد که اغلب برای تحلیلگران و روزنامهنگاران غیرقابل دسترس و مرموز است. همزمان اما، کتاب ‘وظیفه: خاطرات یک وزیر در جنگ’ تصور معمول خواننده افغان از ظاهر باصلابت و آراسته سیاست آمریکا در قبال افغانستان و عراق را به هم میریزد و آن را به مجموعهای گیجکننده از سوء تفاهمها، برداشتها و تحلیلهای سیاستمردان آمریکایی، افغان و عراقی از جنگ، سلیقههای آنها، و دوستیها و اختلافاتِ (بعضا به صورت باورنکردنی پیشپا افتادهء) آنها تقلیل میدهد.
آقای گیتس در کتاب ‘وظیفه: خاطرات یک وزیر در جنگ’ در دو بخش به مرور خاطرات سیاسیاش از جنگ عراق و افغانستان میپردازد. در این مقاله به بررسی خاطرات آقای گیتس از افغانستان پرداخته شدهاست.
کرزی: عجول، متوهم، عصبی
کرزی یک رهبر پشتون و یک ناسیونالیست افغان بود و عدم اعتماد به بریتانیاییها و انزجار از آنها، در DNA او است.رابرت گیتس
رابرت گیتس خاطرات زیادی از رابطه و دوستیاش با حامد کرزی، رئیس جمهوری افغانستان نقل میکند. او در جایی از کتابش کرزی را فردی میخواند که “هرگز برای قضاوت کردن منتظر فکت نمیماند.” با این حال در برخی موارد گیتس اعتراف میکند که حق با کرزی بوده است.
وزیر دفاع پیشین ایالات متحده مینویسد با وجود آنکه کرزی موقف سیاسی و حتی زندگی خود را مدیون حمایت آمریکاییها بوده “با آن هم کرزی یک رهبر پشتون و یک ناسیونالیست افغان بود و عدم اعتماد به بریتانیاییها و انزجار از آنها، در DNA او است.” گیتس میگوید در طول چهارسال و نیم دوره خدمتش به عنوان وزیر دفاع بارها با حامد کرزی، اغلب به صورت خصوصی، ملاقات کرده و هر دو همواره گفتوگوهای صریحی با هم داشتهاند.
گیتس کارکردن با حامد کرزی را “به شدت خسته کننده و دیوانه کننده” توصیف میکند و میگوید شخص او راز کار کردن موثر با رئیس جمهور کرزی را در گوش فرا دادن بهتر به حرفهای او یافته بود؛ کاری که به گفته رابرت گیتس کمتر کسی از مقامات غربی به شمول سفیر آن زمان آمریکا در افغانستان، تمایلی به آن داشت. چرا که به نظر بسیاری حامد کرزی در طرح نگرانیهای خود بسیار صریح و تند بود.
آقای گیتس مینویسد: ‘مدتها قبل از آنکه موضوعاتی مثل تلفات غیرنظامی، عملکرد کمپانیهای خصوصی امنیتی، حملات شبانه و استفاده از سگها در جستجوی خانهها به موضوع مورد اختلاف شدید و علنی میان کرزی و ائتلاف بینالمللی تبدیل شود، رئیس جمهوری افغانستان این مسائل را به طور خصوصی به ما گوشزد میکرد. اما ما در درک اهمیت این اشارات و اتخاذ اقدامات لازم کُند عمل کردیم.’
رابرت گیتس میگوید کرزی ‘به طور استثنایی نسبت به اقدامات و یا نظریات خارجیها که در آن به حاکمیت ملی افغانستان، شهروندان این کشور و یا خود او احترام در نظر گرفته نمیشد، حساس بود. او بخصوص نسبت به انتقادات خارجیها از خودش و خانوادهاش، به ویژه در ارتباط با فساد حساسیت داشت.’
در چندین مورد وزیر دفاع پیشین آمریکا به گرایش رئیس جمهور کرزی به تئوری توطئه اشاره میکند که به مرور زمان بدتر شده بود. گیتس میگوید، کرزی در جلسهای خصوصی در سال ۲۰۰۷ به او گفته بود:
‘کار کردن با ائتلاف شمال، کشور را در معرض خطر قرار داده و اینکه “متحدین پوتین” [ائتلاف شمال] اکنون اعضای پارلمان و حتی کودکان را میکشند. حامد کرزی به من گفت: این کار طالبان یا القاعده نیست بلکه کار مردم بد خود ما است.’ و اینکه حکومت افغانستان ‘برای مهار این وضعیت نیاز به مشوره با آمریکاییها دارد.’
حامد کرزی در چند سال اخیر از بسیاری از سیاستهای آمریکا در قبال افغانستان انتقاد کرده
به گفته گیتس، از آنجا که بیشتر فعالیتهای طالبان در جنوب افغانستان متمرکز بوده است، حامد کرزی به او گفته که پشتونها بیشترین ضربه را از این جنگ دیدهاند و او [کرزی] احساس میکند که پشتونها هدف قرار گرفتهاند. گیتس مینویسد ‘او این را گفت تا اشاره کند که ما نیاز داشتیم با قبایل پشتون بیشتر کار کنیم’ و ادامه میدهد: ‘این [شخصیت] کلاسیک کرزی بود؛ بیش از حد هیجان زده و پارانوید اما الزاما حرفش اشتباه نبود.’
رابرت گیتس در جایی دیگر به گفتوگوی مفصلش با کرزی در مورد قضیه کابل بانک اشاره میکند و میگوید به رئیس جمهوری افغانستان خاطر نشان ساخته که مقصر دانستن آمریکا برای تمام مشکلات افغانستان کمکی به وضعیت نمیکند و از او خواسته که باید در مورد موضوع روند انتقال و قضیه کابل بانک با یکدیگر کار کنند. گیتس مینویسد به آقای کرزی هشدار داده که افرادی در اطراف او هستند که از نگرانیها و نارضایتی های او سوءاستفاده میکنند و تلاش میکنند که او را نسبت به آمریکاییها بدبین سازند و برای اینکار ‘تئوریهای توطئه مسخرهای’ را به خورد او میدهند.
گیتس میگوید: ‘[با این وجود] پاسخهای کرزی در آن ملاقات و سپس سخنانش در طول ضیافت شام آن شب این سوال را برایم مطرح کرد که آیا واقعا کرزی به حرف کس دیگری، به جز همان ذهنهای آلوده به توطئه گوش میکند؟’
کرزی به طور استثنایی نسبت به اقدامات و یا نظریات خارجیها که در آن به حاکمیت ملی افغانستان، شهروندان این کشور و یا خود او احترام در نظر گرفته نمیشد، حساس بود.رابرت گیتس
رابرت گیتس مینویسد آن شب کرزی به او گفت که شنیدهاست ایالات متحده میخواهد افغانستان را تضعیف کند و آن را به کشورهای کوچکی تجزیه کند. او عملکرد آمریکاییها در ایجاد پلیس محلی و کار با رهبران محلی را “به شدت بیثبات کننده” توصیف کرده و نیز پرسیده بود که “اجندای واقعی آمریکاییها در افغانستان چیست؟”. به نوشته گیتس او به طور مفصل در مورد “رادیکالیزه شدن پشتونها” سخن گفته و افزوده که ‘هندیها به او گفتهاند که ممکن است آمریکاییها یا انگلیسها پشت این قضیه باشند.’
ابهام در استراتژی غرب
گیتس در چند جای کتاب خود به صراحت اشاره میکند که فرماندهان نظامی و مقامهای سیاسی غربی و افغان به ندرت ارزیابی واقعی از وضعیت افغانستان داشتهاند. او میگوید گزارشها و معلومات مفصلِ بیش از حد از منابع مختلف نظامی و ملکی (غیرنظامی) باعث میشد که هر کس ارزیابی خود را داشته باشد و غالبا این ارزیابیها به شدت متناقض بود. او مینویسد:
‘در اواسط جون ۲۰۰۸، در جریان یک کنفرانس ویدیویی با ژنرالها در کابل و بروکسل و مقامات ارشد پنتاگون در واشنگتن، بار دیگر عصبانیت شدیدم را نشان دادم و خطاب به مقامات نظامی در کابل گفتم: “شما از کابل حرفهای بسیار خوبی میزنید اما گزارشهای استخباراتی (اطلاعاتی) نیز به من میرسد که نشان میدهد همه چیز در افغانستان به سمت جهنمی شدن میرود. من نمیتوانم بفهمم که چطور وضعیت به سمت درستی در حال حرکت است. من حتی فکر نمیکنم که رئیس جمهوری [آمریکا] هم تصور روشنی داشته باشد از اینکه ما واقعا در افغانستان چه میکنیم؟”
آقای گیتس اعتراف میکند که ‘ناکافی بودن سرباز، مربی و کارشناس غیرنظامی، سلسله مراتب فرماندهی مبهم و گیجکننده، نبود هماهنگی لازم در بخشهای غیرنظامی و فقدان مکانیسمهای ارتباطی موثر و واضح میان بخشهای نظامی و غیرنظامی غربی از یک سو و فساد اداری در تمام سطوح دولت افغانستان، دمدمیمزاج بودن رئیس جمهور کرزی، نبود وزرای کاردان و اختلافات میان ولایات و دولت مرکزی’ از جمله چالشهایی بوده که منجر به سردرگمی و ابهام در وضعیت افغانستان شده است.
آقای گیتس اعتراف میکند که ناکافی بودن سرباز، مربی و کارشناس غیرنظامی، سلسله مراتب فرماندهی مبهم و گیجکننده و نبود هماهنگی لازم در بخشهای غیرنظامی از یک سو و فساد اداری در تمام سطوح دولت افغانستان، دمدمیمزاج بودن رئیس جمهور کرزی و نبود وزرای کاردان از چالشهایی بوده که منجر به سردرگمی و ابهام در وضعیت افغانستان شد.
گیتس میگوید دو هفته بعد از ملاقات فوق با دو مقام دیگر وزارت دفاع با یاب دی هوپ سخیفر، دبیرکل وقت ناتو در واشنگتن دیدار کرده بود و آقای سخیفر به او گفته بود: “احساس من این است که میتوانیم طالبان را مهار کنیم، اما نمیتوانیم بر آنها چیره شویم.”
در جایی دیگر، رابرت گیتس میگوید که تعهد و باور روسای جمهوری افغانستان و ایالات متحده به استراتژی نظامی [افزایش نیرو] برای موفقیت آن حیاتی بود، اما هر دو رهبر ‘اگر نگوییم که به این باور رسیده بودند که آن استراتژی [افزایش نیرو] شکست خواهد خورد، حداقل نسبت به کارایی آن تردید داشتند.’ وزیر دفاع پیشین آمریکا میگوید ‘استراتژی لازم و منابع آن بسیار دیر به افغانستان رسیده بود؛ زمانی که کاسه صبر در آن کشور و ایالات متحده لبریز شده بود.’
آقای گیتس در بخش دیگری به گزارش محرمانهای اشاره میکند که در آن ژنرال دیوید پترایوس در اوایل سال ۲۰۱۱ در یک جلسه ناتو گفته بود که انتقال مسئولیتهای امنیتی به افغانها میتواند در پایان ۲۰۱۴ “آغاز” شود، در حالیکه برنامه رئیس جمهور اوباما “تکمیل” انتقال مسئولیت امنیتی به افغانها در پایان ۲۰۱۴ بود. اوباما این اظهارات پترایوس را ‘مورد دیگری از سرپیچی از دستور از سوی نظامیان’ تلقی کرد. او جلسه شورای امنیت را فراخواند و در جریان آن [در حضور پترایوس] با خشم گفت که قصد او آغاز انتقال مسئولیت امنیتی در جولای ۲۰۱۱ و تکمیل آن در پایان ۲۰۱۴ است.
به گفته گیتس، اوباما در آن جلسه تاکید کرد: “من با هرکسی که بگوید برنامه خروج به تعویق بیفتد، سرسختانه مخالفت خواهم کرد. من ترجیح میدهم برنامه خروج تسریع شود. نیازی هم به توصیههای زیرکانه در مورد دستوراتم ندارم.” گیتس میگوید ‘رئیس جمهور اوباما سپس افزود: “اگر به این باور برسم که با من بازی میشود…” و جملهاش را ناتمام گذاشت، به وضوح به این معنا که عواقب بسیار سختی خواهد داشت.’
گیتس نوشته که کرزی به او گفته بود: کار کردن با ائتلاف شمال کشور را در معرض خطر قرار داده و اینکه “متحدین پوتین” اکنون اعضای پارلمان و حتی کودکان را میکشند. حامد کرزی به من گفت: این کار طالبان یا القاعده نیست بلکه کار مردم بد خود ما است.’
رابرت گیتس در ادامه مینویسد که به نظر او این تلقی اوباما که ژنرال پترایوس او را بازی میدهد، نادرست بود و نسبت به پترایوس نیز بیحرمتی حساب میشد. رابرت گیتس احساس خود در آن لحظه را اینطور تشریح میکند: ’همانطور که [در جلسه] نشسته بودم با خود اندیشیدم: رئیس جمهور به فرمانده خود [پترایوس] اعتماد ندارد، نمیتواند کرزی را تحمل کند، به استراتژی خودش باور ندارد و نمیپذیرد که این جنگ [افغانستان] جنگ اوست. برای او، تمام مساله خروج از افغانستان است. [جو] بایدن همچنان به تحریک او ادامه میدهد و دستیاران اوباما برای نشان دادن اخبار و معلومات تهییجکننده به او که عملکرد پترایوس و دیگر فرماندهان ارشد نظامی را زیر سوال میبرد، هیچ فرصتی را از دست نمیدهند.’
گیتس میگوید با همه اینها پیروزی ماموریت افغانستان حیاتی بود: ‘چرا که شکست خوردن یک ابرقدرت دیگر در افغانستان از تندروان اسلامگرا عواقب ویران کننده و طولانی در سرتاسر جهان اسلام میداشت. این تصور که ایالات متحده در افغانستان شکستخورده تلقی شود، آن هم در حالی که آمریکا با بحران اقتصادی روبرو بود، تاثیرات مهمی بر جایگاه این کشور در جهان باقی میگذاشت. نیکسون و کسینجر قادر بودند با ایجاد ارتباط با روسیه و چین عواقب شکست آمریکا در ویتنام را مهار کنند و نشان دهند که ما هنوز هم در صحنه جهانی با قدرت هستیم. اما ایالات متحده در سال ۲۰۱۰ چنین شانسی نداشت.’
تلاش آمریکا برای مهندسی انتخابات ۲۰۰۹
ریچارد هالبروک که در دسامبر ۲۰۱۰ درگذشت، نماینده ویژه آمریکا برای افغانستان و پاکستان بود و نقش مهمی در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ ایفا کرد.
رابرت گیتس به صراحت به تلاش آمریکاییها برای تاثیر گذاشتن بر نتایج انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال ۲۰۰۹ اشاره میکند. این موضوع احتمالا میتواند به درک بهتر اینکه چرا حامد کرزی تضمین شفافیت و آزاد بودن انتخابات از سوی آمریکا را به عنوان یکی از شرایط امضاء توافقنامه امنیتی مطرح کرد، کمک کند.
آقای گیتس اشاره میکند که انتخابات سال ۲۰۰۹ باید در ماه می آن سال، برگزار میشد اما ایالات متحده اصرار داشت که این انتخابات به آگوست ۲۰۰۹ به تعویق افتد. ریچارد هالبروک، فرستاده ویژه آمریکا برای افغانستان و پاکستان معتقد بود که برگزاری انتخابات در ماه می میتوانست توانایی اپوزیسیون سیاسی افغان برای رقابت در انتخابات و نیز قابلیت ایساف در تامین امنیت را تضعیف سازد. گیتس به تعویق افتادن انتخابات به ماه اگوست در نتیجه اصرار اداره اوباما و هالبروک را ‘نقض قانون اساسی این کشور و مسامحه در نگهداشتن کرزی در قدرت به صورت غیرقانونی برای چند ماه’ میخواند.
رابرت گیتس اما اضافه میکند که هدف از این کار، وقت دادن به دیگر نامزدان ریاست جمهوری برای سازماندهی خود و شرکت در’انتخاباتی معتبر’ در افغانستان بود. این کار به هالبروک نیز وقت کافی میداد تا جایگزین مناسب کرزی را انتخاب و از او حمایت کند و به گفته گیتس ‘به جهنم که قانون اساسی افغانستان بر سر راه دستیابی به این هدف نقض می شد!’
رابرت گیتس سپس به تشریح فعالیتهای هالبروک برای حصول اطمینان از شکست کرزی در انتخابات بیستم آگوست ۲۰۰۹ میپردازد. فرستاده ویژه آمریکا برای افغانستان و پاکستان، اصرار داشت که تمامی نامزدها به صورت مساوی از امنیت شخصی، دسترسی به رسانهها و امکانات کمپین انتخاباتی برخورددار باشند. اما خواست واقعی او این بود که به رقبای کرزی اعتبار کافی بدهد تا کرزی در دور اول رای کافی کسب نکند و انتخابات به دور دوم کشیده شود. به گفته وزیر دفاع پیشین آمریکا، با آنکه برخلاف انتخابات ۲۰۰۴، موضع رسمی آمریکاییها در انتخابات ۲۰۰۹ بیطرفی بود، اما ریچارد هالبروک و کارل ایکنبری، سفیر وقت آمریکا در کابل با نامزدهای رقیب کرزی ملاقات میکردند، با آنها عکس میگرفتند و حتی در گردهماییهای آنها شرکت میکردند.
گیتس میگوید هدف از تاخیر در انتخابات ۲۰۰۹، وقت دادن به دیگر نامزدان ریاست جمهوری برای سازماندهی خود بود. این کار به هالبروک نیز وقت کافی میداد تا جایگزین مناسب کرزی را انتخاب و از او حمایت کند و به گفته گیتس ‘به جهنم که قانون اساسی افغانستان بر سر راه دستیابی به این هدف نقض می شد!’
رابرت گیتس میگوید این امر باعث شد که کرزی به این نتیجه برسد که ایالات متحده از او فاصله گرفته و در حال معامله با ‘جنگ سالاران’ و کمک به برنده شدن آنها در انتخابات است.
گیتس مینویسد که انتخابات با دشواریهای امنیتی زیاد و ‘با وجود تقلب گسترده از سوی کرزی’ به دور دوم کشید. کای آیده، نماینده سازمان ملل متحد در افغانستان گزارشی در مورد انتخابات تهیه کرد تا به کنفرانس وزرای دفاع ناتو ارائه کند. رابرت گیتس مینویسد: ‘در آن کنفرانس کای آیده کنار من نشسته بود و قبل از آنکه به سخنرانی بپردازد، در گوش من گفت با وجود آنکه میخواهد در سخنرانی خود بگوید که دخالت خارجی گستاخانهای در انتخابات افغانستان وجود داشت، اما می خواست من بدانم که ملاحظهء ایالات متحده و ریچارد هالبروک را خواهد داشت.’
آقای گیتس اعتراف میکند که قضایای انتخابات باعث شد که کار با کرزی از قبل دشوارتر شود و انتقادات تند او حداقل در ‘ماجرای تلاش ناکام و ناشیانه ما برای براندازی حکومتش’ توجیه پیدا کند.
رفتارهای ‘بیفکرانه‘
رابرت گیتس در کتاب خاطرات خود بارها از عملکرد سیاسی و نظامی آمریکاییها در افغانستان به تلخی انتقاد میکند. او تلفات غیرنظامیان را یکی از چالشهای جدی آمریکاییها به حساب میآورد و مینویسد: ‘هر حادثه [تلفات ملکی] یک شکست استراتژیک بود و طالبان همیشه از آن به نفع خود استفاده میکردند و کرزی آن را بزرگنمایی میکرد.’
Image captionرابرت گیتس اذعان میکند که عملیاتهای نظامی آمریکاییها جنبههای دیگری نیز به جز تلفات ملکی داشت که باعث نارضایتی مردم عادی و عصبانیت رئیس جمهورکرزی میشد
وزیر دفاع پیشین ایالات متحده به تشریح ملاقاتهای خود با کرزی در مورد تلفات غیرنظامیان و حملات شبانه میپردازد و میگوید که در یکی از این دیدارها، به طور خصوصی به کرزی در مورد تدابیر آمریکاییها برای جلوگیری از کشته شدن مردم عادی در جریان حملات توضیح داده است. گیتس میگوید به حامد کرزی گفته که ‘میل شدید او به ابراز علنی خشمش از کشتار غیرنظامیان که بر مبنای معلومات اغلب نادرست صورت میگیرد، متحدینش را در بدترین وضعیت ممکن و در معرض آسیب واقعی قرار میدهد. از او خواستم که در مورد تلفات غیرنظامی تا زمانی که واقعیت را نمیداند، حرفی نزند و خاطرنشان ساختم که طالبان عمدا غیرنظامیان افغان را میکشند و [با استفاده از آنها به عنوان سپر انسانی] افراد ملکی را در معرض خطر قرار میدهند و او [کرزی] باید نسبت به این موضوع نیز با همان تندی و صراحت اعتراض کند.’
گیتس میگوید این توصیههای او تاثیری روی کرزی نداشت.
با همه اینها، رابرت گیتس اذعان میکند که عملیاتهای نظامی آمریکاییها جنبههای دیگری نیز به جز تلفات ملکی داشت که باعث نارضایتی مردم عادی و عصبانیت رئیس جمهورکرزی میشد. او میگوید ‘حملات شبانه با وجود موثر بودنشان در کشتن یا دستگیری رهبران طالبان، باعث واکنش خصمانه از سوی مردم عادی میشد.’ آقای گیتس، جستجوی خانهها با استفاده از سگ [که از نظر آموزههای اسلامی حیوانی نجس به حساب میاید] رفتار غیرمحترمانه با مردم، تخریب داراییها و مایملک روستاییان در جریان حملات را از جمله دلایل برانگیخته شدن خشم مردم نسبت به سربازان آمریکایی میشمارد.
ما اغلب به فرهنگ اسلامی آنها بیاحترامی میکردیم و حرمت بزرگان قومی آنها را نگه نمیداشتیم. ما با آن عده از مقامات افغان که از شهروندان عادی افغان اخاذی میکردند، همکاری میکردیم.با این وضعیت آیا جای تعجبی است که کرزی و دیگران شکایت میکردند که در کشور خود هیچ صلاحیتی ندارند؟رابرت گیتس
او ‘رفتار بیفکرانه’ با مقامات افغان از سوی آمریکاییها را نیز چالش دیگری میداند و مینویسد: ‘وسایط نقلیه آمریکاییها و نیروهای ائتلاف در جادهها به صورت رعب آوری در حرکت بودند و باعث هراس مردم میشدند. ما اغلب به فرهنگ اسلامی آنها بیاحترامی میکردیم و حرمت بزرگان قومی آنها را نگه نمیداشتیم. ما با آن عده از مقامات افغان که از شهروندان عادی افغان اخاذی میکردند، همکاری میکردیم. در کابل و در دیگر ولایات ما و همچنین سازمانهای غیردولتی، به طور مرتب به اجرای پروژههای توسعهای، بدون مشوره گرفتن از مردم محل، تصمیم میگرفتیم و کمتر از آنها میخواستیم که بگویند چه چیزی نیاز داشتند. با این وضعیت آیا جای تعجبی است که کرزی و دیگران شکایت میکردند که در کشور خود هیچ صلاحیتی ندارند؟ یا اینکه مقامات نسبتا صادق و باکفایت افغان شکایت میکردند که مردم عادی به آنها احترامی ندارند؟’
آقای گیتس به سهم داشتن غربیها در فساد گسترده اعتراف میکند و میگوید: ‘با وجود تمام کشمکشها و گزافهگوییهایمان در مورد فساد، ما از این موضوع غافل بودیم که خود ما چقدر در آن دست داشتهایم؛ [نقش ما در فساد] در حدی بود که حجم تجارت مواد مخدر در برابر آن ناچیز جلوه میکرد. دهها میلیارد دلار از سوی آمریکا و سایر متحدین ما به افغانستان سرازیر میشد و ما به این که چقدر از این پول صرف رشوه میشود و به حسابهای بانکی در دوبی انتقال مییابد، توجهی نداشتیم. بازرسان خود ما به ما گفته بودند که مکانیسمهای تفتیش ایالات متحده تا چه حد ناکارآمد است و در مواردی اصلا چنین تفتیشی وجود نداشت. با همه اینها، از کرزی گرفته تا پایینترین فرد افغان مجبور بودند در مقابل شکایتهای ما از فساد [در دولت افغانستان] سر خود را تکان دهند.’
ارزیابی از وضعیت افغانستان
ادامه حضور محدود نظامی ناتو بعد از ۲۰۱۴ به منظور آموزش قوای افغان، حمایت لوژستیکی و استخباراتی، حمایت هوایی، عملیاتهای ضدتروریسم، همزمان با حمایت مالی از قوای مسلح افغان، شانس موفقیت ما را به طور قابل ملاحظهای [در مقایسه با شوروی سابق] افزایش خواهد داد. اگر از همین حالا نشان دهیم که این نقش حمایتی را بر عهده خواهیم گرفت، دوستان و دشمنان ما خواهند دانست که ما اشتباه استراتژیک اوایل دهه نود را تکرار نخواهیم کرد و افغانستان را به حال خود رها نمیکنیم. همه ما عواقب آن اشتباه را به خوبی به یاد داریم.رابرت گیتس
آقای گیتس مینویسد به تدریج تعریف او از ‘پیروزی’ در افغانستان تغییر کرد: ‘در دسامبر ۲۰۰۶ اهداف من از جنگ، ساده، واضح و نسبتا کوچک بود، اما به نظر میرسید که حتی همان اهداف حداقلی هم قابل دستیابی نیست… من در افغانستان فقط به دنبال یک حکومت افغانی و ارتشی بودم که به حد کافی قوی باشند و بتوانند از بازگشت طالبان و القاعده به کشورشان جلوگیری کنند. این اهداف بسیار کوچکتر از اهداف جورج بوش بود. بخصوص از زمانی که به این باور رسیدم که ایجاد حاکمیت دموکراتیک در هر دو کشور [افغانستان و عراق] به زمان بسیار بیشتر از آنچه ما در اختیار داشتیم، نیاز داشت.’
او میگوید هنوز باید منتظر نتایج ماموریت غرب در افغانستان ماند اما نسبت به آن ابراز خوشبینی میکند. آموزش قوای افغان از نظر او به خوبی پیش میرود و مسئولیت امنیتی نیز با موفقیت در حال انتقال به نیروهای افغان است. با اینحال اضافه میکند که آینده افغانستان نشان خواهد داد که آیا ماموریت نظامی در افغانستان موفق بوده یا اینکه تمام تلاشها و سرمایهگذاری مالی و جانی غرب به هدر رفته است.
آقای گیتس با اشاره به جنگ داخلی در افغانستان پس از خروج قوای شوروی سابق میگوید:
‘ادامه حضور محدود نظامی ناتو بعد از ۲۰۱۴ به منظور آموزش قوای افغان، حمایت لوژستیکی و استخباراتی، حمایت هوایی، عملیاتهای ضدتروریسم، همزمان با حمایت مالی از قوای مسلح افغان، شانس موفقیت ما را به طور قابل ملاحظهای [در مقایسه با شوروی سابق] افزایش خواهد داد. اگر از همین حالا نشان دهیم که این نقش حمایتی را بر عهده خواهیم گرفت، دوستان و دشمنان ما خواهند دانست که ما اشتباه استراتژیک اوایل دهه نود را تکرار نخواهیم کرد و افغانستان را به حال خود رها نمیکنیم. همه ما عواقب آن اشتباه را به خوبی به یاد داریم.’