فساد زدایى با تفکیک حوزه قدرت از حوزه ثروت
فیلیپ بیلدن یک میلیاردر آمریکایى است که دونالد ترامپ ریاست نیروی دریایى آمریکا را به او پیشنهاد کرده بود. اما او دیروز استدلال کرد که با تصدى این پست در معرض تضاد منافع احتمالى قرار مى گیرد و از پذیرش آن عذرخواهى کرد.
تفکیک حوزه قدرت از حوزه ثروت در ممالک پیشرفته یک اصل اساسى براى جلوگیرى از بروز انواع فسادهاست. به همین دلیل، معمولا خود فعالان اقتصادى از ورود به حوزه سیاست خوددارى مى کنند تا از ایجاد شبهه سوءاستفاده از قدرت سیاسى براى منافع شخصى خود جلوگیرى کنند؛ ضمن اینکه اگر به هر دلیلى خواستند پست دولتى و سیاسى بپذیرند باید تمام دارایىهاى خود را به یک حساب کور در یک شرکت سرمایهگذارى منتقل کنند که در دوره مسوولیت سیاسى هیچ نوع اطلاعاتى از گردش این حساب به آنها داده نمىشود تا امکان هر نوع اثرگذارى به صفر برسد و اثبات هر نوع ارتباط با متولیان حساب کور به منزله اتهام فساد مالى خواهد بود.
حال سؤال این است که اوضاع در کشور ما چگونه است؟ چند نفر از مقامات دولتى و سیاسى در حوزه مسوولیت خود مشغول کسب و کار خصوصى یا حتى بدتر از آن کسب و کار در دل بخش دولتى هستند؟ با این نوع اداره اقتصاد آیا امکان جلوگیرى از فساد وجود دارد؟ آیا ممکن است افراد ذینفع در فعالیتهاى اقتصادى اختیاردار تصمیمات مهم باشند و به نفع خود تصمیماتى نگیرند؟ اگر ممکن است چرا در تمام ممالک پیشرفته این دو حوزه از هم تفکیک شده است؟
علی میرزاخانی ، سردبیر روزنامه دنیای اقتصاد
………………………………………………………………..
نقش روز افزون دیپلماسی
در این ایام بطور روزانه در انگلیس بحثهای مفصلی در خصوص نقش تعیین کننده و تاریخی دیپلماتها در مذاکرات سرنوشت ساز کشور و بسته بودن دست سیاستمداران حتی در کشوری مثل انگلیس در انتخاب فرد مناسبی که تجربه مذاکره دیپلماتیک و دانش مربوطه را هر دو در خود جمع کرده باشد درجریان است.
حتی نخست وزیر نروژ همین امروز از اینکه انگلیس هم از فقدان تیمی با تجربه در خصوص مذاکرات تجاری و حقوقی با اتحادیه اروپا رنج می برد ابراز نگرانی می کند.
در این روزها یکی از مهمترین بحثهای سیاست داخلی و خارجی بریتانیا تعیین مسئول تیم مذاکراتی این کشور برای انجام مذاکرات خروج این کشور از اتحادیه اروپاست. وقتی سفیر قبلی این کشور در مقر اتحادیه اروپا که از متخصصین مباحث اتحادیه اروپا محسوب میگردید از این پست استعفا داد موجی از نگرانی کشور را دربر گرفت که چه کسی قادر خواهد بود در این مرحله حساس جانشین سفیر قبلی شود و رهبری مذاکرات مهم خروج انگلیس از اتحادیه اروپا در این دوره سخت و حساس را بعهده بگیرد. خانم ترزا می نخست وزیر دیروز برای پایان دادن به ابهامات و نگرانیها به سرعت مدیر کل ارشد وزارت امور خارجه آقای “تیم بارو” را به نمایندگی این کشور منصوب نمود.
ما با آقای “تیم بارو” در مذاکرات کمیسیون مشترک برجام آشنا بودیم، هر چند بعنوان عالیترین مدیر ارشد سیاسی انگلیس همین سال آخر به مذاکرات ملحق شده بود. بنده در لندن نیز در این موقعیت جدید قبل از سال نو با وی در محل وزارت خارجه انگلیس ملاقات کرده بودم. وی فردی با تجربه میباشد وقطعا کار سختی در فراروی خود خواهد داشت.
اما آنچه این نوع تحولات بار دیگر به ما ثابت می کنند آنست که در دنیای پر چالش امروز دیپلماسی جایگاهی مهمتر و نقشی روزافزون در تعیین سرنوشت آینده کشورها و ملتها پیدا کرده است. در کنار عوامل قدرت سخت که از منابع مهم قدرت ملی محسوب میشوند، دیپلماسی کماکان بزرگترین نقطه تبلور و قویترین عامل قدرت نرم شناخته می شود.
کانال تلگرام حمید بعیدی نژاد
…………………………………………………………
ترامپ به کانون توجه بازارها بازگشت
بازارهای جهانی در انتظار «پول ترامپی»
بازارهای جهانی آخرین روز فوریه را با انتظار برای سخنرانی رئیسجمهور تازه وارد آمریکا در کنگره این کشور آغاز کردند. سهشنبه بیست و هشتمین روز ماه دوم سال میلادی بود، اما عمده معاملهگران بیشتر از روند ماهانه، متوجه سخنرانی دونالد ترامپ به امید یافتن سرنخهای تازه از سیاستهای مبهم او بودند.
این وضعیت باعث آغاز کم نوسان بیشتر بازارها شد، البته در ادامه روز اثر بازارها بر یکدیگر دامنه نوسانها را افزایش داد. شاخص دلار که دوشنبه با رشدی اندک به عدد 13/ 101 رسیده بود، صبح سهشنبه اندکی افت کرد. اونس طلا هم که دوشنبه با 5 دلار افت به بهای 1252 دلار رسیده بود، روز گذشته را با نوسان پیرامون همان قیمت آغاز کرد.
در این میان، معاملهگران بازارهای سهام ریسکپذیری بیشتری داشتند و با امید به سیگنالهای ترامپ، شاخصهای بورسی را افزایشی کردند. رویترز صبح سهشنبه نوشت که بازارهای سهام در آخرین روز فوریه نزدیک بالاترین سطح در تاریخ نوسان کردند و در آستانه رقم زدن چهارمین ماه متوالی رشد بودند. بازارهای سهام نیز منتظر سخنرانی ترامپ بودند اما آنها از زمانی که او پیروز انتخابات نوامبر 2016 اعلام شد، 10 درصد جهش داشتهاند.
بورسهای جهانی به افزایش هزینهها در آمریکا امید بستهاند که قرار بود جزئیات بیشتری از آن در نشست سهشنبه شب کنگره اعلام شود.
صبح سهشنبه نوسان اندک دلار و نبود دادههای تازه باعث شد اونس روز خود را کم نوسان آغاز کند، اما در ادامه روز رکوردشکنیهای تازه بورسها فلز زرد را تحت فشار گذاشت. اونس طلا که دوشنبه تا قیمت 1252 دلار افت کرده بود، تا ساعت 8 عصر روز گذشته به وقت تهران به بهای 1256 دلار رسید، گرچه هماکنون که شما این گزارش را میخوانید ممکن است قیمت متفاوتی بهعنوان قیمت نهایی دومین روز هفته و آخرین روز ماه فوریه رقم خورده باشد.
اونس در حالی از ظهر روز گذشته تحت فشار قرار گرفت که پیش از آغاز این هفته، عمده معاملهگران انتظار داشتند ارزش طلا در روزهای این هفته باز هم بیشتر شود. اونس طلا در دو ماه گذشته از سال 2017، روزهای خوبی را پشتسر گذاشته است. این کالاهای گرانبها در حالی اواخر فوریه در میانه کانال 1200 دلار نوسان کرد که سال 2016 را با قیمت 1061 دلار به پایان برده بود.
ادوارد میر تحلیلگر ارشد موسسه سرمایهگذاری «افسیاستون» صبح سهشنبه گفت: «ما باید تا امشب منتظر بمانیم و سخنرانی ترامپ را ببینیم. البته من بعید میدانم که اظهارات ترامپ اثرات کوتاهمدت چندانی بر بازارهای بینالمللی داشته باشد. هرگونه پیشنهادی که از سوی ترامپ مطرح شود، باید به قوانین واقعی و اجرایی تبدیل شود و این قوانین نیز نیاز به تصویب کنگره خواهد داشت. واقعا معلوم نیست که آیا سیاستهای ترامپ با حمایت کافی از سوی کنگره روبهرو خواهد شد یا نه.
حتی اطمینان چندانی نسبت به حمایت جمهوریخواهان از طرحهای اقتصادی ترامپ وجود ندارد.» به گزارش سیاست طلا به نقل از رویترز، ترامپ روز دوشنبه تاکید کرد که قصد دارد در نخستین بودجه پیشنهادیاش، میزان هزینههای نظامی را 54 میلیارد دلار افزایش دهد، ولی بودجه سایر بخشها با کاهش روبهرو خواهد شد. بهنظر میرسد اظهارات جانت یلن، رئیس فدرال رزرو آمریکا در روز جمعه نیز میتواند تاثیر زیادی بر نوسانات ارزش دلار و قیمت جهانی طلا داشته باشد. اظهارات یلن تا حد زیادی وضعیت نرخ بهره فدرال رزرو در نشست مارس را روشن خواهد کرد. هرگونه تاخیر فدرال رزرو در افزایش نرخ بهره میتواند قیمت جهانی طلا را افزایش دهد.
برخی کارشناسان اقتصادی بر این باورند که سطح حمایتی قیمت طلا در کوتاهمدت 1249 دلار است و سطح مقاومتی بعدی برای طلا نیز 1278 دلار خواهد بود. اگر این سطح مقاومتی شکسته شود قیمت طلا تا 1300 دلار افزایش خواهد یافت. تازهترین تحلیل تکنیکال «اف ایکس استریت» نیز نشان میدهد که قیمت جهانی طلا در کوتاهمدت در دامنه 40 دلاری در نوسان خواهد بود. بر اساس این تحلیل سطح مقاومتی قیمت طلا در کوتاهمدت 1269و 1284 دلار خواهد بود. سطح حمایتی نیز پس از سطح 1250 دلار، 1244 دلار در نظر گرفته شده است.
برگرفته شده : از اقتصاد نیوز
………………………………………
پشت صحنه سیاست ترامپ
سه روز قبل از موفقیت انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷، لنین نوشت تسخیر تلفن و تلگراف، کلید موفقیت یک قیام است. ۱۰ روز اول دولت ترامپ بیست فرمان اجرایی، دو تظاهرات سراسری و سردرگمی بوروکراسی عریض و طویل دولت آمریکا را در خود داشت و این همه ماجرا هم نبود.
این اتفاقات سوالاتی ایجاد کرده که در کاخسفید چه خبر است؟ این دولت در پی چیست؟ در ادامه این متن استدلال خواهم کرد که مساله اصلی ایران نیست؛ اسلام نیست؛ نژادپرستی هم نیست، اگر چه هر سه اینها مساله هستند. اما شاید مساله اصلی در فروردین ۱۳۵۹، در دریای عمان شکل گرفته باشد؛ شاید مساله اصلی به لنین نزدیکتر باشد.
خبرسازترین فرمان اجرایی ترامپ ورود به آمریکا را برای اتباع هفت کشور محدود میکرد. ایران یکی از این کشورها بود. ادعای دولت آمریکا این بود که این محدودیت برای کاهش ریسک تروریسم در آمریکا لازم است، اما هر گاه این کشورها همکاری امنیتی با آمریکا را آغاز کنند، محدودیتها هم کاهش خواهد یافت. مشکل این است که 6 تا از این 7 کشور یک دولت مقتدر مسلط ندارند تا اطلاعاتی برای به اشتراک گذاشتن با نهادهای امنیتی آمریکا داشته باشند.
اگرچه تنها کشور دولتدار در این لیست ایران بود اما عموما این حکم را صرفا متوجه ایران نمیدانستند، بلکه آن را حکمی برای منع مسلمانها از آمریکا میدانستند. در این هفت کشور بیش از ۲۰۰ میلیون مسلمان زندگی میکنند. پیشتر از این، از رودی جولیانی مشاور دوران انتخابات ترامپ شنیده بودیم که وی در صدد یافتن راهی قانونی برای منع ورود مسلمانان به آمریکاست. نتیجه منطقی این است که این حکم از روی اسلامستیزی صادر شده باشد.
برای بهتر فهمیدن دولت فعلی باید با مدیرعامل ستاد انتخاباتی ترامپ و مشاور استراتژی کنونی وی، استیو بانن آشنا شویم. استیو بانن در چهار سال اخیر سردبیر نشریه خبری بریت بارت بوده است. بریت بارت رسانه نهضتی بود که خود را دست راستی میداند اما محافظهکار، نه. این نهضت گرایشهای نژادپرستی، زنوفوبیک (بیگانههراسی)، ضدیهود و گاهی نئونازی دارد. آنان با نهادهای محافظهکار کنونی مانند حزب جمهوریخواه و اتاقهای فکر وابسته به نومحافظهکاران سخت مخالف هستند و آنان را چپیهای غیرصادق میدانند.
اولین بار در سال ۲۰۰۸ بود که این نهضت بهنام «راست بدیل» خوانده شد، اما عملا این نام دو سال بعد مصطلح شد. استیو بانن از اوایل سال ۲۰۱۲ مدیرعامل موسسه بریت بارت و سردبیر نشریهاش شد. وی تجربه چند سال تهیهکنندگی در هالیوود را با خود آورد تا از طریق بریت بارت طفل «راست بدیل» را پدری و آن را تبدیل به یک پایگاه انتخاباتی قدرتمند کند، چنان که توانست بر انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا نیز اثر بگذارد.
استیو بانن جوانیاش را در نیروی دریایی آمریکا گذراند و اولین اتفاق جدی زندگی او در تعاملی با ایران رقم خورد. اول فروردین ۱۳۵۹، استیو بانن در مقام افسرنیروی دریایی آمریکا و مسوول هدایت، کشتی نظامی یو.اس.اس پالفوستر را به اسکادران یو.اس.اس. نیمیتز در دریای عمان ملحق کرد. این کشتی حامل هلیکوپترهایی بود که قرار بود گروگانهای آمریکایی را آزاد کنند.
یک ماه بعد و با شکست عملیات طبس، به کشتی او دستور بازگشت به آمریکا داده میشود. استیو بانن هنوز از سرخوردگی خود در آن تجربه به تلخی یاد میکند. وی جیمیکارتر رئیسجمهور وقت را بابت تضعیف نیروی نظامی آمریکا سرزنش میکند. چندی بعد استیو بانن با همکاران خود عهد کرد که برای تحصیل به دانشگاه هاروارد برود و سپس در مقام وزیر دفاع به پنتاگون برگردد و نیروی نظامی آمریکا را درست کند.
در خاطرات آن زمانش میبینیم که دغدغه او ایران نیست بلکه دغدغهاش تفوق آمریکای سفیدپوست است. وی پس از اتمام هفت سال دوره نظامیاش در نیروی دریایی آمریکا، موفق به ورود به دانشگاه هاروارد شده، مدرک ام.بی.ای گرفت اما به جای وزارت دفاع، بهعنوان تحلیلگر مالی به گلدمنساکس رفت. پس از چندی به هالیود کشیده شد و در نهایت این کار رسانهای بود که وی را به قدرت رساند.
اگر استیو بانن نژادپرست است و سفیدهایی که خاستگاه اروپایی دارند را برتر میداند، نژادپرستی او باید ورای مسلمانها رفته شامل کل آسیا و آفریقا شود. میبینیم از آنجا که امنیت ملی را در مورد دیگر کشورها نمیتوان بهانه کرد، دولت کنونی در صدد است تا با محدود کردن شدید ویزای کار، ورود به آمریکا را برای هندیها و چینیها نیز محدود کند. پس آیا مساله امروز آمریکا، مساله نژادپرستی است؟ استیو بانن اکنون یکی از اثرگذارترین شخصیتهای درون کاخ سفید است.
بهرغم شهرتی که در مقام سردبیر بریت بارت کسب کرد، دیوید هرویتز و آلن درشویتز تاکید دارند که استیو بانن ضدیهود نیست. بن شاپیرو که سابقا در بریت بارت با او کار کرده میگوید که وی ضدیهود نیست منتها در مسیر رسیدن به هدفش با هر کسی متحد میشود و برای رضایت متحدان هر حرفی میزند. شاپیرو هدف استیو بانن را تبدیل نهضت محافظهکاری آمریکایی به یک حرکت راستگرا و ملیگرای پوپولیستی میداند. او معتقد است مواضع گاه ضدیهود استیو بانن حقیقی نیستند بلکه مصلحتیاند.
استیو بانن اولین بار با دیدن توانایی سارا پیلین در سال ۲۰۰۸ متوجه ظرفیت نهان راستگرایان غیرمحافظهکار شد، نهضت فکریای که وی بعدها ذیل عنوان «راست بدیل» در بریتبارت به رشد و نمو رساند. برای استیو بانن ظرفیت قابل توجه راستگرایی، ظرفیت آن در به قدرت رساندن وی بود. در سال ۲۰۱۵ استیو بانن در تلاشی ناموفق سعی کرد سناتور سشن از آلاباما را ترغیب به نامزدی ریاست جمهوری کند. وقتی استیو بانن در متقاعد کردن سناتور سشن موفق نشد، به سمت حمایت از بن کارسون بهعنوان نامزد ریاست جمهوری رفت.
با تضعیف جایگاه کارسون در نظرسنجیها، استیو بانن به سمت تد کروز رفت. بعد از مدتی استیو بانن متوجه توانایی ترامپ در بهرهوری از ظرفیت نهان راستگرایان آمریکایی شد و به ستاد انتخاباتی او پیوست تا جایی که سه ماه قبل از انتخابات مدیرعامل ستاد انتخاباتی ترامپ شد. پس از پیروزی ترامپ، استیو بانن سناتور سشن را وارد کابینه ترامپ کرد تا بر صندلی وزارت دادگستری تکیه بزند.
استیو بانن در شکل دادن تعامل ایران و آمریکا اثر گذار خواهد بود. منابع بینام داخل کاخسفید استیو بانن را بهعنوان نویسنده فرمانهای اجرایی اخیر معرفی میکنند از جمله فرمانی که ورود اتباع هفت کشور به آمریکا را ممنوع میکرد. اما شاید جالب توجهترین آن فرامین، فرمان اجرایی است که ترکیب شورای امنیت ملی آمریکا را تغییر میداد.
به موجب این فرمان، فرمانده ستاد مشترک نیروهای مسلح و همینطور فرمانده اطلاعات ملی از ترکیب این شورا حذف میشدند و مشاور استراتژی رئیسجمهوری در شورای امنیت ملی کرسی پیدا میکرد. در واقع استیو بانن یک فرمان اجرایی نوشت و خود را به عضویت شورای امنیت ملی درآورد و سپس فرمان را برای امضا جلوی ترامپ گذاشت.
تقریبا به همین راحتی! این در حالی است که مشاوران سیاسی اوباما عموما در جلسات شورای امنیت ملی حضور نداشتند و در موارد استثنایی که حضور داشتند، بهعنوان ناظر در کنار سالن حضور داشتند و نه در سر میز. جورج بوش صریحا مشاوران سیاسی خود را از حضور در شورای امنیت ملی منع کرده بود تا ملاحظات سیاسی را در تصمیمات نظامی و امنیتی دخالت ندهد. حضور استیو بانن برسر میز شورای امنیت ملی، در سیاستگذاری آمریکا و نحوه تعاملش با ایران و جهان اسلام اثرگذار خواهد بود.
در طراحی استراتژی، استیو بانن دو قهرمان دارد یکی لنین و دیگری ژنرال تسه. درست سه سال قبل از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، وی در یک میهمانی خصوصی گفته بود که قهرمانش لنین است. وی ادامه داده بود که «لنین میخواست دولت را نابود کند و هدف من هم همین است. من میخواهم همه چیز را له کنم و نهادهای امروزی را نابود کنم.» استیو بانن کمونیست نیست، بلکه برعکس به یک شکل افراطی از بازار آزاد اعتقاد دارد. استیو بانن آنارشیست هم نیست. وی میخواهد پدر آمریکای نوین باشد، آمریکایی که خود او طراحی کرده، به شکلی که خود او میپسندد.
اما در این مسیر استیو بانن از تکنیکهای عملگرایانه لنین و ژنرال تسه الهام میگیرد. اگرچه استیو بانن بهطور فیزیکی تلفن و تلگراف آمریکا را تسخیر نکرد، اما هم در قبل از انتخابات و هم بعد از آن، آنقدر به نشر خبرهای دروغ و شایعه در توییتر و دیگر شبکههای اجتماعی پرداخت که عملا با پارازیت سیستمهای ارتباطی روز را مختل کرد. استیو بانن از تکنیکهای لنین در عرصههای دیگر انتخابات اخیر نیز استفاده کرد. یکی از کتابهای مورد علاقه استیو بانن کتاب «هنر جنگ» ژنرال تسه است، ژنرالی که 2500 سال پیش در چین میزیست. مهمترین تاکید این کتاب بر اهمیت گمراه کردن برای پیروزی است.
ژنرال تسه تاکید میکند که باید دشمن را همواره در غفلت گذاشت و هدف اصلی را از او پنهان کرد. باید سر دشمن را به اتفاقات انحرافی گرم کرد و هیچگاه ابزار اصلی مبارزه را تا لحظه حمله به او نشان نداد. مدت حمله باید کوتاه باشد و برای نیل به هدف، مقصود از مبارزه باید بر دشمن نامکشوف بماند. با دقت در رفتارهای تیم ترامپ در قبل و بعد از انتخابات، بهنظر میآید که در پیشبرد مسیرش، استیو بانن به ترکیبی از روش لنین در انقلاب بلشویکی و روشهای ژنرال تسه در کتاب «هنر جنگ» دست یافته است.
از حیث تکنیک، روش استیو بانن به روش لنین بسیار نزدیک است. مساله نه ایران است، نه اسلام است و نه نژادپرستی. مساله اصلی روش استیو بانن در طراحی استراتژیهای سیاسی اجتماعی کاخسفید است؛ استراتژیهایی که به ایران، اسلام و اقلیتهای نژادی نه به دید هدف مبارزه بلکه به دید وسیله در یک مبارزه بزرگتر مینگرند.
امروز موثرترین شخصیتهای کاخسفید ترامپ و استیو بانن هستند. این دو نفر به هیچ چیزی اعتقاد ندارند جز خودشان و اصل مساله از اینجا نشات میگیرد. ترامپ یک نژادپرست ایدئولوگ نیست اما اگر منافع مالیاش را در همصدایی با آنان بیابد، دریغ نخواهد کرد. در همین حال ترامپ در فرمان اجرایی منع مسلمانان، از کشورهای مسلمانی که در آنها املاک سرمایهای دارد، نامی نبرد.
ترامپ آدم پیچیدهای نیست و تقریبا در حد یک بچه پنج ساله کمصبر و در برابر انتقاد کمطاقت است. پوتین به نیکی به این مساله پی برده است. ترامپ همچون یک بچه پنج ساله نیاز به توجه و تحسین دارد. وی آنقدر معطوف به خود است که چه بسا با قطعه زمینی در جزیره کیش برای ساختن کلوپ گلف، سرسختترین دوست ایران نیز بشود.
استیو بانن ملک و مال چندانی ندارد اما فرد خودشیفته دیگری است که بهدنبال مطامع خود عجالتا با ترامپ همراه شده است. در اسفند ۱۳۹۴، در یک میهمانی در مرکز شهر منهتن، استیو بانن به فردی گفته بود که ترامپ یک پدیده نیست بلکه منزلگاهی است در مسیر تقابل تمدنی مسیحیان سفیدپوست و مسلمانان تیرهپوست. او این موج مخرب را میبیند و قصد سوار شدن بر آن دارد. وی نسبت به استفاده از خبرهای دروغین برای موجسواری نیز ابایی ندارد.
استیو بانن در رویاهایش خود را معمار نهادهای سیاسی اقتصادی نوین آمریکا میبیند، قبایی که بیش از اندازه برای او گشاد است. در این مسیر وی نهادهای اجتماعیای را که برسر راهش ببیند نابود خواهد کرد. نگاه او چندان به بیرون از آمریکا نیست، مادامی که مزاحمتی برایش ایجاد نشود. اما در اجرای آموزههای ژنرال تسه، گاهی برای انحراف افکار عمومی نیاز به وسیلهای خارجی پیدا خواهد کرد.
استیو بانن همفکران خود را در کاخسفید تثبیت کرده، فرمانهای اجرایی را خود مینویسد و دسترسی مستقیم به ترامپ دارد. اکنون هم بهعنوان عضو دائم شورای امنیت ملی، استیو بانن بر سر میزی خواهد بود که موضوع استراتژی آمریکا علیه ایران به دور آن بحث خواهد شد. چند روز بعد از دستور اجرایی محدودکننده ورود اتباع هفت کشور به آمریکا، رئیس (مستعفی) شورای امنیت ملی آمریکا به ایران بابت آزمایش موشکی هشدار داد.
یک هفته بعد ژنرال ماتیس وزیر دفاع آمریکا به فکر متوقف کردن یک کشتی دریایی ایران در آبهای آزاد و ورود به آن بود تا از عدم حمل سلاح برای حوثیهای یمن اطمینان حاصل کند. با درز این طرح به رسانهها، وی عجالتا از تصمیم خود منصرف شد. اما هدف ایران نیست. هدف اسلام هم نیست. استیو بانن همچون نومحافظهکاران دغدغه خاورمیانه بزرگ ندارد. او میخواهد آمریکای نویی برای خود بسازد، آمریکایی که احتمالا از تنوع نژادی و فرهنگی کمتری برخوردار باشد.
در این مسیر استیو بانن ابایی از توسل به خشونت علیه ایرانیان یا مسلمانان ندارد، اما هدف هیچکدام از آنها نیستند. البته در این اثنا شاید تاحدودی جیب اعراب منطقه خلیجفارس یک هدف کوتاهمدت باشد. اما گاهی هم استیو بانن صرفا نیاز به وسیلهای برای انحراف اذهان از موضوع دیگری دارد. در این بین ایران میتواند وسیله آن انحراف باشد، یا وسیله آن نباشد. اختیار آن با خود ما است.
……………………………………..
مسیریابی بانکداری مرکزی
یکی از دلایل اقامه شده برای واکنش مناسبتر اقتصاد ایالاتمتحده به رکود اقتصادی، دو هدفی (Dual Mandate) بودن فدرال رزرو است. به این معنا که برخلاف بانک مرکزی اروپا یا بانک مرکزی انگلستان، کمیته بازار باز فدرال رزرو برای تعیین سیاستهای پولی آمریکا به هر دو شاخص کلان تورم و بیکاری چشم دارد؛ اما در اروپا سیاست پولی مبتنیبر هدف تورمی است.
از نظر طرفداران این نظریه، دو هدفی بودن، انعطاف بیشتری به سیاست پولی میدهد و طیف بیشتری از سیاستها میتواند موردنظر مقامات پولی قرار گیرد. البته زمانی میتوان با این ایده همراهی کرد که حداقل در کوتاهمدت قائل به رابطهای میان تورم و بیکاری بر مبنای منحنی فیلیپس باشیم و هرچه از نظر ما، منحنی فیلیپس افقیتر باشد یا بهعبارت دیگر به شواهدی دست یابیم که تورم فارغ از کلهای پولی تعیین شده یا بر اثر جهانی شدن، عوامل بیرونی اقتصاد ملی بر آن بیش از گذشته اثرگذار باشد، جا برای نزدیک شدن به پارادایم دو هدفی بانک مرکزی باز میشود.
اینکه بانکهای مرکزی واقعا باید به غیر از هدف تورمی و البته اخیرا بحث حفظ ثبات مالی که میتوان گفت مورد اجماع اقتصاددانان است، به افزایش اشتغال و رشد اقتصادی نیز بهعنوان یک هدف بنگرند، هنوز مورد مجادله است. نمیتوان از این مورد چشم پوشید که بیش از دو دهه تاکید بر هدف تورمی و کسب اعتبار برای بانک مرکزی، منجر به دورهای آرام برای اقتصاد کلان از منظر ثبات قیمتی شد؛ اما از آن سو بسیاری نیز معتقدند که گامهای فدرال رزرو بهخصوص در تعریف سیاستهای تسهیل مقداری بر روند بهبود اقتصادی ایالاتمتحده موثر بود.
اگر آنچه بانک مرکزی اروپا از سال 2008 به مدت 4 سال انجام داد، توسط فدرال رزرو گرتهبرداری شده بود، وضعیت اقتصاد جهانی میتوانست به مراتب بدتر از زمان کنونی باشد. از این رو هرچند هنوز هدف تورمی، مهمترین هدف بانک مرکزی در ادبیات مرسوم اقتصادی است، اما میتوان گفت که ما در ابتدای دورهای هستیم که این پارادایم میتواند تغییر کند.
در ایران اما هنوز قانون پولی و بانکی با آخرین اصلاحات آن اهدافی را برای بانک مرکزی تعریف میکند که سنخیتی با ادبیات مرسوم اقتصادی ندارد. هدف تورمی یعنی اصلیترین هدف در آن بهطور واضح بیان نشده و به جای آن حفظ ارزش پول آمده است که برای بسیاری به معنای ارزش ریال در مقابل سایر ارزها است. دو هدف موازنه پرداختها و تسهیل مبادلات بازرگانی نیز مشخص نیست که چرا در اینجا گنجانده شده است. البته شاید اجبار بانک مرکزی به خرید ارز نفتی باعث شده تا قانونگذار این دو عبارت را در اهداف بانک مرکزی بگنجاند. بانک مرکزی در عمل به دلیل آنکه دارنده ارز نفتی است باید این ارز را برای واردات در اختیار بازرگانان قرار دهد.
اگر رابطه نفتی میان بانک مرکزی و دولت به نحوی از بین برود که هماکنون نیز پیشنهادهای مطلوبی در این مورد وجود دارد، آنگاه یکی از اهداف نامانوس با جنس کاری که بانکهای مرکزی انجام میدهند از قانون حذف میشود. تا به این جای کار میتوان گفت که قانون پولی و بانکی بیش از چهار دهه است که بدون تاسی از تحولات بانکداری مرکزی به شکل سابق باقی مانده و هنوز با وجود طرحها و لوایحی که قرار است سپهر بانکداری در ایران به خود ببیند، در همان چارچوب قانونی سابق باقی مانده و تغییرات نیز قرار نیست ما را به تحولات بانکداری مرکزی مدرن نزدیک کند.
………………………………..
مشکل نقدینگی بخش تولید
مهمترین نیازی که عملکرد بخش تولید را به بخش مالی پیوند میزند، تسهیلات و وامهایی است که با فراهم کردن نقدینگی لازم، نقش حیاتی در فرآیند تولید دارد. نقدینگی که بانکها در قالب تسهیلات به واحدهای تولیدی تزریق میکنند دو کارکرد عمده دارد. اولین کارکرد نقدینگی از این واقعیت نشات میگیرد که جریان هزینهها و درآمدهای یک فرآیند تولید همزمان نیستند و غالبا جریان هزینه زودتر محقق میشود.
این شکاف یا کوتاهمدت است و در چرخه تولید اتفاق میافتد یا بلندمدت و ناشی از سرمایهگذاری در طرحهای ایجاد و توسعهای است. دومین کارکرد نقدینگی در واحدهای تولیدی ناشی از تفاوت در مقدار هزینه و درآمد و بهعبارت دیگر سودآور نبودن فرآیند تولید است. بهعبارت کلیتر، این قبیل بنگاهها بهرغم ناکارآ بودن بهدنبال جذب نقدینگی هستند و از تسهیلات بهعنوان پوششی برای حفظ سطح تولید خود استفاده میکنند و این کار باعث میشود با تسهیلاتی که میگیرند مشکل حالت مزمن پیدا کند و به دورههای بعد منتقل و انباشت شود.
طبیعتا کارکرد اول نقدینگی در بخش تولید منتج به تقاضای واقعی برای تسهیلات بانکی خواهد شد که ناشی از ساختار تولید بوده است. این تقاضا در سطح کشور در هر سال با توجه به رشد تولید و رشد قیمت افزایش مییابد؛ اما کارکرد دوم نقدینگی در واحدهای تولیدی در واقع تقاضای غیرسازنده برای تسهیلات است که در واقع تنها زیان ناشی از ناکارآیی را به دورههای آتی منتقل و انباشت میکند.
طبیعتا نمیتوان فشارهایی را که برای اعطای تسهیلات به نظام بانکی وارد میشود به یک نوع تقاضا نسبت داد؛ اما میتوان گفت که بخش قابلتوجهی از تقاضاها برای تسهیلات در راستای کارکرد دومی که برای نقدینگی اشاره شد طبقهبندی میشود. در این راستا مروری به برخی شواهد آماری میتواند مفید باشد.
تقاضای واقعی برای تسهیلات بانکی در هر سال به میزان رشد تولید و رشد قیمتها افزایش مییابد. بهعنوان مثال با توجه به آمار رسمی، قیمتها در بخش صنعت و معدن در سال 1394 نسبت به سال 1391 بیش از 62 درصد رشد داشته است؛ ولی تولید نسبتا ثابت بوده است؛ بنابراین طبیعی است که بهطور تقریبی تقاضای واقعی برای تسهیلات 62 درصد رشد کرده است.
در حالی که تسهیلاتی که در سال 1394 به بخش صنعت و معدن داده شده است معادل 1219 هزار میلیارد ریال است که نسبت به سال 1391 (که این رقم حدود 619 هزار میلیارد ریال بود) حدود 97 درصد رشد داشته است؛ بنابراین میزان تسهیلات اعطایی به بخش صنعت در سال 1394 بیشتر از 35 درصد رشد بیشتری از ارزش اسمی تولید این بخش (که شاخصی برای تقاضای واقعی برای تسهیلات بخش صنعت و بزرگتر شدن ابعاد این بخش است) رشد کرده است.
در 10 ماه 1395 نیز تسهیلات بخش صنعت به بیش از 1241 هزار میلیارد ریال رسیده است که نسبت به مدت مشابه سال قبل بیش از 45 درصد رشد داشته است. با توجه به اینکه میزان رشد تولید و قیمتها در این بخش مجموعا زیر 17 درصد است، در نتیجه در سالهای اخیر همواره رشد در تسهیلات بیشتر از رشد اندازه این بخش بوده و دسترسی به تسهیلات در این سالها بهبود داشته است.
اگرچه بهبود دسترسی به تسهیلات بهعنوان شاخصی برای توسعه مالی امری مطلوب تلقی میشود، اما با توجه به ساختار تولید عموما غیررقابتی (در سطح جهانی) و نظام مالی سرکوبشده (نرخهای پایین) توجه به رویکرد دیگر این مساله نیز اهمیت دارد. هرچه رشد تسهیلات بیشتر از رشد ابعاد یک بخش باشد (چون نرخهای بازار در نظام مالی ما حاکم نیست) به معنی کاهش کارآیی متوسط تسهیلات است. بهعبارت دیگر قابلپیشبینی است که بخشی از این تسهیلات اضافه شده (مازاد بر رشد اسمی تولید) وارد واحدهای ناکارآیی شده است که همان طور که اشاره شد، کارکرد تسهیلات در آنها بهعنوان پوششی برای ناکارآیی است.
فرآیند تزریق نقدینگی بیشتر به بخشهای تولیدی در قالب تسهیلات بانکی با این شرایط، نه تنها به رونق بیشتر تولید و اشتغال کشور کمکی نمیکند، بلکه تنها مانند مُسکنی عمل میکند که مشکل دوره جاری را رفع کرده، ولی باعث انباشت مشکلات ساختاری در بخش تولیدی کشور خواهد شد. در کل اگرچه به نظر میرسد فشار به بانکها برای اعطای تسهیلات میتواند تسکیندهنده کوتاهمدت مشکلات بخش تولیدی باشد، اما راهحل این مشکلات تن دادن به اصلاحات ساختاری برای رقابتپذیر شدن خواهد بود.
یکی از رویکردهایی که میتواند در این راستا مناسب باشد، تسهیل خروج بنگاههای ناکارآ و بهعبارت دیگر تسهیل ورشکستگی است. براساس گزارش 2017-2016 بانک جهانی درخصوص شاخص فضای کسبوکار، ایران در بخش «اخذ اعتبارات» رتبه 101 را دارد؛ درحالیکه در بخش «ورشکستگی» رتبه 156 را دارد. توجه به این آمار میتواند نشان دهد کشور ما در چه حوزهای ضعیفتر است و روی آن بیشتر تمرکز کند.
…………………………………………….